بهترين روش براي برقراري انضباط، پرهيز از شرايطي است كه مشكلات انضباطي را به بار مي آورد. پيشنهادهاي زير در جلوگيري از وقوع مشكلات انضباطي در طول ساعت درس كلاس موثر خواهد بود.
۱. درس را با انگيزه و روحيه و شوروشوق شروع كنيد.
۲. قبل از شروع شرح دادن درس، توجه همه را معطوف كنيد.
۳. قبل از خوردن زنگ كلاس، تمام مطالب مورد نياز احتمالي را بر تخته سياه بنويسيد.
۴. تمام طرح درس ها و وسايل كمك آموزشي خود را آماده كنيد.
۵. به ياد داشته باشيد كه با چشم هاي خود ناظر كلاس باشيد . معلمان بايد بتوانند در تمام ساعت، دانش آموزان خود را زيرنظر داشته باشند.
۶. با تمام دانش آموزان صحبت كنيد و از آنها بخواهيد در تمام ساعت كلاس صحبت كنند. زمان جواب دادن درس، وقت مناسبي براي يك سري مكالمات خصوصي بين دانش آموزان و مدرس نيست.
۷. از دانش آموزاني كه علاقه خود را از دست مي دهند، مصرانه بخواهيد صحبت كنند.
۸. به احساس مسئوليت هاي كلاسي براي تمام پيشامدها تاكيد كنيد.
۹. تمام دانش آموزان را به تلاش در پاسخ دادن به سؤالات به طور آهسته (در ذهن خود) دعوت كنيد؛ چه آنها را صدا كنيد يا صدا نكنيد.
۱۰. به نوع ترتيب نشستن دانش آموزان توجه كنيد؛ دانش آموزاني كه اثر مخرب بر ديگران دارند، ممكن است به تغيير جا نياز داشته باشند.
۱۱. جدي و كارآمد باشيد.
۱۲. مواظب تُن صداي خود باشيد. با احساس بوده و بلند و واضح صحبت كنيد.
۱۳. در كلاس ايستاده و در سراسر كلاس حركت كنيد.
۱۴. در همان سرعت راه برويد.
۱۵. به ياد داشته باشيد كه نبض كلاس را احساس كنيد تا تغييراتي را كه حين پيشرفت كلاس رخ مي دهد، احساس كنيد. براي مثال اگر دانش آموزان واقعا به تمرين نياز ندارند، به صرف 10دقيقه وقت در هر فعاليت احتياجي نيست. در مواقع ديگر، مدرس نياز به 10دقيقه صرف وقت در برخي از تمرينات پيدا مي كند كه انتظار داشته است سريع تر انجام شود.
۱۶. تمام اعضاي كلاس را براي تمام آن فعاليتي كه در طول مدت صورت مي گيرد، پاسخگو بدانيد.
۱۷. قبل از اينكه دانش آموزان را براي پاسخگويي صدا كنيد، سؤال را طرح نماييد.
۱۸. دانش آموزان را به طور واضح و بدون ترتيب رديفي صدا كنيد.
۱۹. تنوع در فعاليت داشته باشيد.
۲۰. براي توضيحات انتزاعي مثال بزنيد.
۲۱. در حين انجام تمرينات بر روي تخته، دانش آموزان را در صندلي ها مشغول نگهداريد.
۲۲. پيشنهاد آخر اينكه موضوع را قبل از اينكه تدريس كنيد، خود درك كرده باشيد.
علاوه بر تمرين هاي مفيد ارائه شده در فهرست قبلي، مدرس بايد از اعمال زير پرهيز كند:
۱. گوشه و كنايه نزند.
۲. دانش آموزان را لوس بار نياورد.
۳. در معذرت خواهي اصرار نورزد.
۴. تهديد نكند.
۵. تكاليف مشكل و زياد ندهد.
۶. كل كلاس را براي بدرفتاري يك يا چند دانش آموز تنبيه نكند.
۷. دانش آموزان را از ترس، به التماس وادار نكند.
۸. با سؤالات بي ربط از هدف دور نشود.
۹. خود را به متن درس گره نزند.
۱۰. بيش از حد توان دانش آموزان لغت به كار نبرد و در حد مخزن واژگان آنها صحبت كند.
۱۱. خيلي تند و با عصبانيت صحبت نكند.
اگر مشكلات انضباطي به وجود آيد، مدرس بايد ابتدا از خودش سؤال كند، آيا تدريس او به آن اندازه اي كه او مي خواهد، جلب توجه مي كند. دوم، او بايد تلاش كند تا علت به وجودآمدن مشكلات يادگيري را كشف كند. شايد اداره بد كلاس، كلا به خود كلاس ارتباط نداشته باشد؛ وضعيت اجتماعي و اقتصادي، سلامت بدني و رشد، توانايي ذهني، مشكلات خانه، شرايط اجتماعي، تاثير گروهي، ثبات عاطفي و غيره تماما بر اداره كلاس اثر مي گذارد.
منبع:Developig Second- Language
ساغر
بیایید دراین دنیای مجازی به واقعیات بیندیشیم
۱۳۸۹ بهمن ۸, جمعه
نقاشی کودکان
مفاهيم نمادها و رنگها در نقاشي كودكان :
چشم، چشم، دو ابرو / نقاشي و شخصيت كودكان:
روانشناسان به طرق مختلف درباره کودکان تحقيق کرده اند که يکي از مهمترين آنها تجزيه و تحليل نقاشي هاي کودکان است. نقاشي، کودک را در مراحلي که حواث اطراف خود را دسته بندي و عرضه مي کند و روند تکامل يافته اي را از زمان خط خطي کردن ساده تا زماني که خطوط معني دار و مبتني بر قوانين پرسپکتيو و شالوده منطقي را رسم مي کند مي توان چيزي شبيه خواب و رويا معني کرد. نقاشي مانند خواب و رويا به کودک فرصت مي دهد اطلاعات و اعمالي را که از دنياي بيرون کسب مي کند از هم جدا و سپس آنها را دوباره تنظيم کند.
در نقاشي همانند خواب و رويا کودک خود را از ممنوعيت ها رها کرده در حالي ناخدا آگاهانه درباره مسائل، کشفيات و مشکلات و دلهوره هايش صحبت مي کند. به همين دليل اگر آموزش نقاشي را بر پايه تصحيح نقاشي قرار دهيم در آن به کودکان از سنين پايين کمترين کپي و تقليد کردن از مدل را بياموزيم مرتکب اشتباه شده ايم. در نقاشي کودک خطي که بر تصوير صورت برادر کشيده است يا حذف شدن، به کارگيري رنگ خاص، از ميان بردن يا بيش از حد بزرگ جلوه دادن بعضي حوادث، همگي حکايت از نشانه ها و علائمي مي کند که داراي معاني روشن هستند و بزرگسالان با کمي شناخت و دقت قادر به مشاهده و تعبير آن مي شود.
کودک يک ساله مداد را در دست مي گيرد ولي به سهولت نمي تواند روي کاغذ خط بکشد.مداد را روي کاغذ مي کوبد و سرانجام کاغذ را پاره مي کند). کراني و مارتين مي گويند: « توانايي ترسيم خطهاي افقي قبل از خطهاي عمودي ظاهر مي شود (
-کودک 18 تا 20 ماهه موفق به کشيدن خط مي شود.
- در 2 سالگي خطهاي دايره اي يا زاويه دار ظاهر مي شود.
- در 2 سال و نيمي به علت افزايش قدرت عضلات، وقتي خطي را رسم مي کند با چشم مراقب است که خط از محدوده تعيين شده خارج نشود.
- در 3 سالگي فقط لذت بردن از حرکت يا فشار مداد روي کاغذ نيست، بلکه مايل است احساسات دروني خود را که در ارتباط با تجربه هاي زندگي کوتاه است را بيان کند. در 3 سالگي خطهاي عمودي را بيشتر از افقي رسم مي کند. خط عمودي بيانگر اظهار وجود کودک است و توسعه آن نشان مي دهد کودک از وجودش آگاه است. در اواخر 3 سالگي شروع به کشيدن اشکالي شبيه خانه يا خورشيد مي کند.
- در 4 سالگي خط نگاري هاي او جمع مي شود و حتي براي بزرگسالان نيز معنا پيدا مي کند.
- در 5 تا 6 سالگي امکان دستيابي کودک به درک حروف الفبا يا نوشتن که بيشتر از رسم و نقاشي جنبه آموزشي دارد، فراهم مي شود.
رنگها:
بين نقش رنگ و زندگي عاطفي کودک با در نظر گرفتن دوران تکاملي او يک حالت متوازي است.
- 3 تا 6 سالگي کودک بيشتر تحت تأثير فشارهاي دروني است، بنابراين علاقه وافري به استفاده از رنگ دارد و آن را مقدم بر شکل ظاهري مي داند ولي به تدريج که سن او بالا مي رود از وابستگي اش به رنگ کم مي شود و علاقه او به تقدم شکل بر رنگ فزوني مي يابد.
- هر قدر کودک کوچکتر باشد رنگ هاي زنده تر را به کار مي برد. در کودکستان کودکان ترجيح مي دهند رنگ هاي گرم و تند استفاده کنند و فقط کودکاني که در خانه تحت نظارت شديد هستند رنگ هاي سرد را انتخاب مي کنند که علت اصلي به مشکلات عاطفي و رواني مربوط مي شود.
- فقدان رنگ در تمام يا قسمتي از نقاشي نشانگر خلاء عاطفي و گاهي دليل بر گرايش هاي ضد اجتماعي است.
- کودکان سازگار در نقاشي هايشان به طور متوسط از 5 رنگ مختلف استفاده مي کنند.
- کودکان گوشه گير يا آنها که ارتباط با دنياي خارج را دوست ندارن از يک يا دو رنگ بيشتر استفاده نمي کنند.
- علاقه واقعي کودک به رنگ زماني شروع مي شود که او سعي در کشيدن شکلهايي مي کند. اين مرحله تا 7 يا 8 سالگي به درازا مي کشد. کودک براي استاده از رنگ ها فقط تحت تأثير احساسات خود قرار دارد. مثلا ممکن است چمن را بنفش بکشد چون هم مي خواهد چمن را نشان دهد و هم از رنگ بنفش خوشش مي آيد.کودک در حين بزرگ شدن به تدريج ارتبازط ميان اشيا و رنگ حقيقي آنها را درک مي کند، ولي بدو امر اين موضوع فقط در مورد چيزهايي است که برايش ارزش عاطفي دارند؛ مثلا اگر مادرش موهاي بور داشته باشد هر زني را که مي کشد موهايش را بور مي کند زيرا اين رنگ برايش انباشته از نيروي عاطفي است.
نماد رنگها:
رنگ ها تحت تأثير عوامل جسمي و رواني و در فرهنگ هاي مختلف داراي معاني خاصي است. در قبايل موزامبيک رنگ سياه رنگ خوشي و شادي و قرمز تقريباً در همه جا معناي قدرت را القا مي کند, زيرا با خون که به معناي زندگي است هم رنگ است.
در مذهب اهالي تبت و مردم مسيحي نماد عفت و پاکي زنانه، رنگ آبي است که نشانه صلح نيز هست. در کابوکي ژاپن رنگ قرمز نشانگر شيطان و ابليس، رنگ سفيد و طلايي مخصوص رهبانيت الهي است. رنگ زرد نشان دهنده شادماني است، رنگ آبي نشانگر ترس و غم و رنگ سبز نشانگر بوالهوسي است.
از نظر رواني 2 گروه رنگ هاي گرم ( قرمز، زرد و نارنجي ) و رنگ هاي سرد ( سبز، آبي و بنفش ) با هم تفاوت عميق دارند. رنگ هاي گرم تحريک کننده، سبب فعاليت و جنب و جوش، الهام دهنده روشني و شادي زندگي و مولد حرکت هستند. در حالي که رنگ هاي سرد حالت هاي انفعالي، سکون، بي حرکتي و تلقين کننده غم و اندوه هستند. رنگ هاي خنثي ( خاکستري ) مبين درونگري، استدلال، خودمختاري و حمله وري و تمايل به آغشته سازي است.
رنگهاي سرخ در ابتدا مورد توجه کودکان خردسال است. بعد ها مبين فعاليت هاي غير دوستانه و پرخاشخويي مي شود.
آنها که قواعد و قوانين را به درستي قبول ندارند ولي مي کوشند تا خود را با آن منطبق کنند و ديگر آنها که از نظر رشد و تکامل به مرحله درک قوانين و قواعد اجتماعي رسيده اند و مي کوشند در عمل آنها را به کار برند, از آبي استفاده مي کنند.
رنگ سياه منع، ترس، تشويق، وسواس و اضطراب است. رنگ نارنجي آرامش و خوشي را به ياد مي آورد.
رنگ سبز گوياي عکس العمل عليه نظام هاي خشک و طاقت فرساست. رنگ بنفش تمايلات درهم و برهم و نامتجانس را نشان مي دهد.
موضوع نقاشي و شخصيت کودک:
کودک با تمام وجود و شخصيت ذهني و عاطفي خود نقاشي مي کند. موضوعاتي که در نقاشي کودکان ديده مي شود آدم، خانه، درخت، خورشيد، ماه، حيوانات و خانواده است.
شکل آدم:
هنگامي که کودک شکل آدمي را مي کشد پيش از هر چيز شکل خود يا درکي که از بدن و تمايلات دارد را بيان مي کند. اگر آدمک در مجموع هماهنگ باشد، احتمال بسياري وجود دارد که کودک کاملا سازگار باشد. اگر اگر آدمک مثلا در اندازه اي خيلي کوچک يا در گوشه اي از کاغذ کشيده شده باشد به معناي آن است که کودک خود را کم ارزش و از ديگران پايين تر مي داند. اگر اين کم بها دادن به خود در چند نقاشي کودک ادامه پيدا کرده باشد نشانگر خجالتي بودن اوست که ممکن است تا حد تمايل به ناپديد شدن نيز پيش برود. در نقاشي فقدان دست و بازو نيز علامت کم بها دادن به خود و عدم امنيت است.
کودکاني که خود را بالاتر از بقيه مي دانند آدمک هايي با اندازه بزرگ رسم مي کنند. اين نوع نقاشي مخصوص کودکاني است که اختلال عاطفي دارند يا به طور معمول کودکاني هستند زودرنج و حساس که هميشه فکر مي کنند مورد ظلم و ستم قرار گرفته اند.
خانه:
خانه نماد پناهگاه و هسته اصلي و گرمي خانواده است که ممکن است مورد علاقه يا تنفر کودک باشد.
- زندگي سعادتمند در خانه باغچه، گل، درهاي بزرگ، پنجره و دودکش بخاري را مي کشد، خانه خانه با حالت دلباز عرضه مي شود.
- خانه بدون در ورودي در 5 تا 8 سالگي نشانه خجالتي بودن کودک و وابستگي شديد به مادر، بعد از 8 سالگي نشانگر احساس خود کوچک بيني و تنهايي کودک در نوجواني نشانگر شرم و حياي زياده از حد و داشتن احساسات رقيق است. هنگامي که پدر و مادر جدا شده باشند خانه به دو قسمت تقسيم مي شود و اغلب داراي دو در ورودي است که يک قسمت از خانه نماد زندگي خانوادگي واقعي و در ديگر نشانه زندگي تحميل شده به کودک است.
- خانه به صورت قصر به منزله پناهگاهي مطلوب است.
- خانه به صورت زندان نشانگر فشارهاي خانوادگي و ناسازگار و از هم پاشيده است.
- کوچه امکان خارج شدن از خانه و محيط محدود خانواده و بالاخره از خود بيرون آمدن است.
- جاده به صورت پيچ وخم مبين مشکلات در برقراري ارتباط با ديگران است. خيابان هاي باز و عريض شادي و صداقت را نشان مي دهد.
- کوچه تنگ و بسته کمبودهاي عاطفي را القا مي کند.
- افراد پويا و خيالپرور بيشتر به ترسيم امواج دريا يا پرندگان مي پردازد.
درخت:
براي تحليل نقاشي درخت بايد 3 قسمت آن مشخص شود: ريشه، تنه و شاخه ها و برگ ها.
ريشه درخت در زمين فرو رفته و درخت را تغذيه مي کند نماد نا خداگاه نشانه هاي دروني است.
تنه بيانگر مشخصات دائمي و عميق پايدار شخصيت است. شاخه ها و برگ ها بيانگر طريق ارتباطي کودک با دنياي خارج است.
بچه ها در سنين پيش دبستاني تنه درخت را بلند ترسيم مي کنند ولي پس از اين سن بلند بودن درخت نشانگر عقب افتادگي فکري يا بيماري عصبي يا آرزوي بازگشت به دنياي دوران کودکي پيش از مدرسه است.
تنه درخت اگر کوتاه کشيده شود نشانگر جاه طلبي و بلند پروازي کودک است. تنه درخت اگر کج کشيده شود نشانگر عدم ثبات کودک است و تنه صاف نشانگر ثبات فکري کودک است . برگهاي زياد و درهم بيانگر شخصيت در خود فرو رفته کودکي است که آمادگي تغيير و تحول ندارد.
درختي که شاخه هاي آن به هر سويي کشيده شده اند ( درختي که شاخه هاي فراوان دارد ) نمايانگر حساسيت شديد کودکي است که مسائل را به سادگي مي فهمد و قادر به ارتباط با ديگران است و در عين حال به راحتي مي تواند خود را با محيط سازگار کند.
خورشيد و ماه:
تصوير خورشيد بيانگر امنيت، خوشحالي، گرما، قدرت و به نظر برخي نماد پدر مطلوب است.
خورشيد به طور کامل در حال درخشيدن نشانگر رابطه خوب پدر و کودک است.
خورشيد پشت کوه نشانگر ارتباط نا مطلوب پدر با کودک است.
خورشيد به رنگ قرمز تند يا سياه نشانگر ترس کودک از پدر است که مضطرب کننده است.
طرز کشيدن به حال و حوصله لحظه اي کودک نيز بستگي دارد. بايد پي در پي در نقاشي هايش باشد تا بتوانيم درباره او قضاوت کنيم.
ماه بيشتر نشانگر نيستي است زيرا او زماني که خورشيد يعني نماد زندگي ناپديد مي شود ظهور مي کند. بسياري از کودکان ماه را در نقاشي هايي که از قبر و قبرستان مي کنند به کار مي گيرند.
مراحل تكاملي چهره نگاري:
در ابتدا اشيا از نظر كودكف فقط خانه و آدمك است. در 3 تا 4 سالگي كودك سعي مي كندتصوير شخص يا اشخاص را بكشد.اين تصاوير شامل يك دايره بجاي سر،و در اطراف آن چند خط به عنوان بازوها و پاها است. علت ساده بودن نقاشي در اين سنين ناشي از عدم شناخت تكنيك نقاشي نيست، بلكه اين درست همان تصويري است كه كودك از بدن در ذهن دارد.كودك در سالهاي اول زندگيش هنگام كشيدن آدمك بدن را فراموش ميكند، زيرا به نظر او وظيفه و عمل بدن مهم نيست.بعد از اين مرحله كم كم در داخل دايره، دو چشم بزرگ نمايان مي شود. مرحله بعدي گوشهاست كه خيلي بزرگ هستند.
در 6 سالگي تصوير كودك از بدن خود در مغزش كاملتر است و داراي 2 دست و گردن است كه در انتهاي بازو قرار گرفته اند. بلندي آدمك معمولاً 4 برابر پهناي آن رسم مي شود. 10 سال طول ميكشد تا كودك بتواند تصوير كاملي با تمام اعضا و حركات بدن رسم كند. به گفته گودينف، اصولاً نقاشي آدمك نشانگر پختگي فكري كودكان است.
چشم، چشم، دو ابرو / نقاشي و شخصيت كودكان:
روانشناسان به طرق مختلف درباره کودکان تحقيق کرده اند که يکي از مهمترين آنها تجزيه و تحليل نقاشي هاي کودکان است. نقاشي، کودک را در مراحلي که حواث اطراف خود را دسته بندي و عرضه مي کند و روند تکامل يافته اي را از زمان خط خطي کردن ساده تا زماني که خطوط معني دار و مبتني بر قوانين پرسپکتيو و شالوده منطقي را رسم مي کند مي توان چيزي شبيه خواب و رويا معني کرد. نقاشي مانند خواب و رويا به کودک فرصت مي دهد اطلاعات و اعمالي را که از دنياي بيرون کسب مي کند از هم جدا و سپس آنها را دوباره تنظيم کند.
در نقاشي همانند خواب و رويا کودک خود را از ممنوعيت ها رها کرده در حالي ناخدا آگاهانه درباره مسائل، کشفيات و مشکلات و دلهوره هايش صحبت مي کند. به همين دليل اگر آموزش نقاشي را بر پايه تصحيح نقاشي قرار دهيم در آن به کودکان از سنين پايين کمترين کپي و تقليد کردن از مدل را بياموزيم مرتکب اشتباه شده ايم. در نقاشي کودک خطي که بر تصوير صورت برادر کشيده است يا حذف شدن، به کارگيري رنگ خاص، از ميان بردن يا بيش از حد بزرگ جلوه دادن بعضي حوادث، همگي حکايت از نشانه ها و علائمي مي کند که داراي معاني روشن هستند و بزرگسالان با کمي شناخت و دقت قادر به مشاهده و تعبير آن مي شود.
کودک يک ساله مداد را در دست مي گيرد ولي به سهولت نمي تواند روي کاغذ خط بکشد.مداد را روي کاغذ مي کوبد و سرانجام کاغذ را پاره مي کند). کراني و مارتين مي گويند: « توانايي ترسيم خطهاي افقي قبل از خطهاي عمودي ظاهر مي شود (
-کودک 18 تا 20 ماهه موفق به کشيدن خط مي شود.
- در 2 سالگي خطهاي دايره اي يا زاويه دار ظاهر مي شود.
- در 2 سال و نيمي به علت افزايش قدرت عضلات، وقتي خطي را رسم مي کند با چشم مراقب است که خط از محدوده تعيين شده خارج نشود.
- در 3 سالگي فقط لذت بردن از حرکت يا فشار مداد روي کاغذ نيست، بلکه مايل است احساسات دروني خود را که در ارتباط با تجربه هاي زندگي کوتاه است را بيان کند. در 3 سالگي خطهاي عمودي را بيشتر از افقي رسم مي کند. خط عمودي بيانگر اظهار وجود کودک است و توسعه آن نشان مي دهد کودک از وجودش آگاه است. در اواخر 3 سالگي شروع به کشيدن اشکالي شبيه خانه يا خورشيد مي کند.
- در 4 سالگي خط نگاري هاي او جمع مي شود و حتي براي بزرگسالان نيز معنا پيدا مي کند.
- در 5 تا 6 سالگي امکان دستيابي کودک به درک حروف الفبا يا نوشتن که بيشتر از رسم و نقاشي جنبه آموزشي دارد، فراهم مي شود.
رنگها:
بين نقش رنگ و زندگي عاطفي کودک با در نظر گرفتن دوران تکاملي او يک حالت متوازي است.
- 3 تا 6 سالگي کودک بيشتر تحت تأثير فشارهاي دروني است، بنابراين علاقه وافري به استفاده از رنگ دارد و آن را مقدم بر شکل ظاهري مي داند ولي به تدريج که سن او بالا مي رود از وابستگي اش به رنگ کم مي شود و علاقه او به تقدم شکل بر رنگ فزوني مي يابد.
- هر قدر کودک کوچکتر باشد رنگ هاي زنده تر را به کار مي برد. در کودکستان کودکان ترجيح مي دهند رنگ هاي گرم و تند استفاده کنند و فقط کودکاني که در خانه تحت نظارت شديد هستند رنگ هاي سرد را انتخاب مي کنند که علت اصلي به مشکلات عاطفي و رواني مربوط مي شود.
- فقدان رنگ در تمام يا قسمتي از نقاشي نشانگر خلاء عاطفي و گاهي دليل بر گرايش هاي ضد اجتماعي است.
- کودکان سازگار در نقاشي هايشان به طور متوسط از 5 رنگ مختلف استفاده مي کنند.
- کودکان گوشه گير يا آنها که ارتباط با دنياي خارج را دوست ندارن از يک يا دو رنگ بيشتر استفاده نمي کنند.
- علاقه واقعي کودک به رنگ زماني شروع مي شود که او سعي در کشيدن شکلهايي مي کند. اين مرحله تا 7 يا 8 سالگي به درازا مي کشد. کودک براي استاده از رنگ ها فقط تحت تأثير احساسات خود قرار دارد. مثلا ممکن است چمن را بنفش بکشد چون هم مي خواهد چمن را نشان دهد و هم از رنگ بنفش خوشش مي آيد.کودک در حين بزرگ شدن به تدريج ارتبازط ميان اشيا و رنگ حقيقي آنها را درک مي کند، ولي بدو امر اين موضوع فقط در مورد چيزهايي است که برايش ارزش عاطفي دارند؛ مثلا اگر مادرش موهاي بور داشته باشد هر زني را که مي کشد موهايش را بور مي کند زيرا اين رنگ برايش انباشته از نيروي عاطفي است.
نماد رنگها:
رنگ ها تحت تأثير عوامل جسمي و رواني و در فرهنگ هاي مختلف داراي معاني خاصي است. در قبايل موزامبيک رنگ سياه رنگ خوشي و شادي و قرمز تقريباً در همه جا معناي قدرت را القا مي کند, زيرا با خون که به معناي زندگي است هم رنگ است.
در مذهب اهالي تبت و مردم مسيحي نماد عفت و پاکي زنانه، رنگ آبي است که نشانه صلح نيز هست. در کابوکي ژاپن رنگ قرمز نشانگر شيطان و ابليس، رنگ سفيد و طلايي مخصوص رهبانيت الهي است. رنگ زرد نشان دهنده شادماني است، رنگ آبي نشانگر ترس و غم و رنگ سبز نشانگر بوالهوسي است.
از نظر رواني 2 گروه رنگ هاي گرم ( قرمز، زرد و نارنجي ) و رنگ هاي سرد ( سبز، آبي و بنفش ) با هم تفاوت عميق دارند. رنگ هاي گرم تحريک کننده، سبب فعاليت و جنب و جوش، الهام دهنده روشني و شادي زندگي و مولد حرکت هستند. در حالي که رنگ هاي سرد حالت هاي انفعالي، سکون، بي حرکتي و تلقين کننده غم و اندوه هستند. رنگ هاي خنثي ( خاکستري ) مبين درونگري، استدلال، خودمختاري و حمله وري و تمايل به آغشته سازي است.
رنگهاي سرخ در ابتدا مورد توجه کودکان خردسال است. بعد ها مبين فعاليت هاي غير دوستانه و پرخاشخويي مي شود.
آنها که قواعد و قوانين را به درستي قبول ندارند ولي مي کوشند تا خود را با آن منطبق کنند و ديگر آنها که از نظر رشد و تکامل به مرحله درک قوانين و قواعد اجتماعي رسيده اند و مي کوشند در عمل آنها را به کار برند, از آبي استفاده مي کنند.
رنگ سياه منع، ترس، تشويق، وسواس و اضطراب است. رنگ نارنجي آرامش و خوشي را به ياد مي آورد.
رنگ سبز گوياي عکس العمل عليه نظام هاي خشک و طاقت فرساست. رنگ بنفش تمايلات درهم و برهم و نامتجانس را نشان مي دهد.
موضوع نقاشي و شخصيت کودک:
کودک با تمام وجود و شخصيت ذهني و عاطفي خود نقاشي مي کند. موضوعاتي که در نقاشي کودکان ديده مي شود آدم، خانه، درخت، خورشيد، ماه، حيوانات و خانواده است.
شکل آدم:
هنگامي که کودک شکل آدمي را مي کشد پيش از هر چيز شکل خود يا درکي که از بدن و تمايلات دارد را بيان مي کند. اگر آدمک در مجموع هماهنگ باشد، احتمال بسياري وجود دارد که کودک کاملا سازگار باشد. اگر اگر آدمک مثلا در اندازه اي خيلي کوچک يا در گوشه اي از کاغذ کشيده شده باشد به معناي آن است که کودک خود را کم ارزش و از ديگران پايين تر مي داند. اگر اين کم بها دادن به خود در چند نقاشي کودک ادامه پيدا کرده باشد نشانگر خجالتي بودن اوست که ممکن است تا حد تمايل به ناپديد شدن نيز پيش برود. در نقاشي فقدان دست و بازو نيز علامت کم بها دادن به خود و عدم امنيت است.
کودکاني که خود را بالاتر از بقيه مي دانند آدمک هايي با اندازه بزرگ رسم مي کنند. اين نوع نقاشي مخصوص کودکاني است که اختلال عاطفي دارند يا به طور معمول کودکاني هستند زودرنج و حساس که هميشه فکر مي کنند مورد ظلم و ستم قرار گرفته اند.
خانه:
خانه نماد پناهگاه و هسته اصلي و گرمي خانواده است که ممکن است مورد علاقه يا تنفر کودک باشد.
- زندگي سعادتمند در خانه باغچه، گل، درهاي بزرگ، پنجره و دودکش بخاري را مي کشد، خانه خانه با حالت دلباز عرضه مي شود.
- خانه بدون در ورودي در 5 تا 8 سالگي نشانه خجالتي بودن کودک و وابستگي شديد به مادر، بعد از 8 سالگي نشانگر احساس خود کوچک بيني و تنهايي کودک در نوجواني نشانگر شرم و حياي زياده از حد و داشتن احساسات رقيق است. هنگامي که پدر و مادر جدا شده باشند خانه به دو قسمت تقسيم مي شود و اغلب داراي دو در ورودي است که يک قسمت از خانه نماد زندگي خانوادگي واقعي و در ديگر نشانه زندگي تحميل شده به کودک است.
- خانه به صورت قصر به منزله پناهگاهي مطلوب است.
- خانه به صورت زندان نشانگر فشارهاي خانوادگي و ناسازگار و از هم پاشيده است.
- کوچه امکان خارج شدن از خانه و محيط محدود خانواده و بالاخره از خود بيرون آمدن است.
- جاده به صورت پيچ وخم مبين مشکلات در برقراري ارتباط با ديگران است. خيابان هاي باز و عريض شادي و صداقت را نشان مي دهد.
- کوچه تنگ و بسته کمبودهاي عاطفي را القا مي کند.
- افراد پويا و خيالپرور بيشتر به ترسيم امواج دريا يا پرندگان مي پردازد.
درخت:
براي تحليل نقاشي درخت بايد 3 قسمت آن مشخص شود: ريشه، تنه و شاخه ها و برگ ها.
ريشه درخت در زمين فرو رفته و درخت را تغذيه مي کند نماد نا خداگاه نشانه هاي دروني است.
تنه بيانگر مشخصات دائمي و عميق پايدار شخصيت است. شاخه ها و برگ ها بيانگر طريق ارتباطي کودک با دنياي خارج است.
بچه ها در سنين پيش دبستاني تنه درخت را بلند ترسيم مي کنند ولي پس از اين سن بلند بودن درخت نشانگر عقب افتادگي فکري يا بيماري عصبي يا آرزوي بازگشت به دنياي دوران کودکي پيش از مدرسه است.
تنه درخت اگر کوتاه کشيده شود نشانگر جاه طلبي و بلند پروازي کودک است. تنه درخت اگر کج کشيده شود نشانگر عدم ثبات کودک است و تنه صاف نشانگر ثبات فکري کودک است . برگهاي زياد و درهم بيانگر شخصيت در خود فرو رفته کودکي است که آمادگي تغيير و تحول ندارد.
درختي که شاخه هاي آن به هر سويي کشيده شده اند ( درختي که شاخه هاي فراوان دارد ) نمايانگر حساسيت شديد کودکي است که مسائل را به سادگي مي فهمد و قادر به ارتباط با ديگران است و در عين حال به راحتي مي تواند خود را با محيط سازگار کند.
خورشيد و ماه:
تصوير خورشيد بيانگر امنيت، خوشحالي، گرما، قدرت و به نظر برخي نماد پدر مطلوب است.
خورشيد به طور کامل در حال درخشيدن نشانگر رابطه خوب پدر و کودک است.
خورشيد پشت کوه نشانگر ارتباط نا مطلوب پدر با کودک است.
خورشيد به رنگ قرمز تند يا سياه نشانگر ترس کودک از پدر است که مضطرب کننده است.
طرز کشيدن به حال و حوصله لحظه اي کودک نيز بستگي دارد. بايد پي در پي در نقاشي هايش باشد تا بتوانيم درباره او قضاوت کنيم.
ماه بيشتر نشانگر نيستي است زيرا او زماني که خورشيد يعني نماد زندگي ناپديد مي شود ظهور مي کند. بسياري از کودکان ماه را در نقاشي هايي که از قبر و قبرستان مي کنند به کار مي گيرند.
مراحل تكاملي چهره نگاري:
در ابتدا اشيا از نظر كودكف فقط خانه و آدمك است. در 3 تا 4 سالگي كودك سعي مي كندتصوير شخص يا اشخاص را بكشد.اين تصاوير شامل يك دايره بجاي سر،و در اطراف آن چند خط به عنوان بازوها و پاها است. علت ساده بودن نقاشي در اين سنين ناشي از عدم شناخت تكنيك نقاشي نيست، بلكه اين درست همان تصويري است كه كودك از بدن در ذهن دارد.كودك در سالهاي اول زندگيش هنگام كشيدن آدمك بدن را فراموش ميكند، زيرا به نظر او وظيفه و عمل بدن مهم نيست.بعد از اين مرحله كم كم در داخل دايره، دو چشم بزرگ نمايان مي شود. مرحله بعدي گوشهاست كه خيلي بزرگ هستند.
در 6 سالگي تصوير كودك از بدن خود در مغزش كاملتر است و داراي 2 دست و گردن است كه در انتهاي بازو قرار گرفته اند. بلندي آدمك معمولاً 4 برابر پهناي آن رسم مي شود. 10 سال طول ميكشد تا كودك بتواند تصوير كاملي با تمام اعضا و حركات بدن رسم كند. به گفته گودينف، اصولاً نقاشي آدمك نشانگر پختگي فكري كودكان است.
یادگیری
مقدمه
یادگیری (learning discomfort ) یک فرایند است. در هر فرایند عوامل و متغیرهایی در حال تعاملند. نوع و شدت تعامل ، تغییرات گوناگونی را به دنبال میآورد. بررسی همه عوامل موثر در فرایند تدریس ، امکان پذیر نیست. چند تا از مهمترین این عوامل که تاثیر آشکاری در روند یادگیری دارند عبارتند از: آمادگی ، انگیزه و هدف ، تجارب گذشته ، موقعیت و محیط یادگیری ، روش تدریس رابطه جز و کل ، تمرین و تکرار:
آمادگی
شاگرد باید از لحاظ جسمی ، عاطفی ، عقلی و … رشد کافی کرده باشد تا بتواند بخوبی یاد بگیرد و یادگیری زمانی برایش مفید خواهد بود که از هر نظر آمادگی لازم داشته باشد. او حتی اگر بعضی از جنبههای آمادگی را کسب نکرده باشد، یادگیری برایش خستگی آور و کسل کننده خواهد شد و چندان پیشرفتی نخواهد کرد. مثلا در یادگیری نوشتن ، اعصاب و عضلات دست و انگشتان باید به قدر کافی رشد کرده و آمادگی داشته باشند. اگر کودکی را که از لحاظ جسمی و روانی آمادگی یاد گرفتن و نوشتن را ندارد، تعلیم بدهیم، جریان یادگیری او در این زمینه حتی در سالهای بعدی به کندی پیش خواهد رفت، در صورتی که اگر همین کودک در سنی که آمادگی کافی دارد، تحت تعلیم قرار گیرد، نوشتن را زودتر فرا خواهد گرفت و در این زمینه سریعتر پیشرفت خواهد کرد.
آمادگی در زمینههای مختلف متفاوت است. ممکن است فرد از لحاظ عقلی آماده باشد ولی از نظر عاطفی نسبت به امر مورد نظر فاقد احساس مطبوع باشد. مثلا ترس از معلم احساس عدم امنیت ، دلهره ، اضطراب و پریشانی فکر ممکن است یادگیری را در زمینه مورد نظر مختل کند. رشد و آمادگی ذهنی افراد نیز در فهم و یادگیری علوم مختلف متفاوت است. مثلا ممکن است شاگردی در مرحلهای از رشد خود آماده درک علوم تجربی باشد، ولی برای درک علوم اجتماعی هنوز آمادگی لازم را بدسن نیاورده باشد. بنابراین ، معلم باید آمادگی هر یک از شاگردان خود را تدریس مواد درسی در نظر داشته باشد و فعالیتهای آموزشی خود را متناسب با سطح آمادگی آنان عرضه کند.
هر چه فرد آمادگی بیشتری برای رفتار معینی داشته باشد، برای انجام دادن رفتار ، به محرک کمتری نیاز دارد. مثلا خنداندن یک انسان خوشحال بسیار سادهتر از خندان یک شخص غمگین است. هر چه فرد آمادگی کمتری داشته باشد، تحرک بیشتری برای ایجاد آن رفتار لازم است. تدریس و فعالیت معلم زمانی بیشترین تاثیر را در یادگیری خواهد داشت که شاگرد به آمادگی لازم رسیده باشد و در غیر این صورت شاگرد همچون چراغی که فتیله آن پایین کشیده شده باشد، هرگز برافروخته نمیشود و چیزی نخواهد آموخت.
انگیزه و هدف
یادگیری معلول انگیزههای متفاوتی است. یکی از این انگیزهها که نقش مهمی در جریان ییادگیری میل و رغبت شاگرد به آموختن است. رغبت هر کس است که نیروی فعالیت را افزایش میدهد. برای اینکه شاگردان در ضمن یادگیری فعال باید به موضوعی که میخواهند قرا بگیرند علاقمند باشند. برای ایجاد رغبت ، لازم نیست موضوعات درسی را به طور تصنعی جالب توجه نشان داد، همینکه مطالب و مفاهیم درسی بر اساس نیاز شاگردان تنظیم شده باشد و مسائل اساسی و واقعی آنان را مطرح سازد و به آنان در برخورد با محیط کمک کند، رغبت آنان برانگیخته خواهد شد.
یکی دیگر از عوامل ایجاد انگیزه ، هدف است. هدف به فعالیت انسان و جهت و نیرو میدهد. اگر انسانی در طول زندگی خود هدف قابل وصولی نداشته باشد، پویایی و حرکت خود را از دست خواهد داد. هدف ارزشمند، فرد را به خواستن و طلب کردن وادار میکند. در مدارس ، هدفهای تربیتی باید انعکاس از احتیاجات و تمایلات شاگردان باشد و بطور واضح بیان شود.
معلم و دانش آموز باید بدانند غرض از فعالیتهای آموزشی در یک مقطع زمانی خاص چیست. مشخص بودن هدفها در مدرسه ، سبب هماهنگی پیش فعالیتهای معلم و شاگرد میشود و آنان را به اجرای فعالیتهای متنوع بر میانگیزد و جهت و میزان پیشرفت آنان را نشان میدهد، محیط مدرسه و کلاس را آموزنده و نشاط آور میسازد و سطح یادگیری شاگردان را گسترش داده و یادگیری را عمیقتر و موثرتر میکند.
تجارب گذشته
آموختهها و تجارب گذشته شاگرد ساختشناختی وی را تشکیل میدهد. آمادگی شاگرد در حد وسیعی تحت تاثیر تجارب گذشته اوست. فرد زمانی میتواند مفاهیم و مسائل جدیدی را درک کند که مفهوم و مساله جدیدی با ساختشناختی او مرتبط باشد. در واقع ، فرآیند یادگیری همچون روند رشد است. همچنان که رشد جریانی دائمی است، یعنی گذشته ، حال و آینده آنان با هم ارتباط دارد، یادگیری نیز جریانی است که تجارب گذشته پایه و اساس وضع فعلی آن را تشکیل میدهد و آنچه فرد در آینده خواهد آموخت باید متناسب با تجارب او در زمان حاضر باشد.
فرد وقتی مفهومی را واقعا میآموزد که پایه و ریشه در تجارب گذشتهاش داشته باشد. اگر این ارتباط برقرار نشود، یادگیری به معنی خاص خود صورت نخواهد گرفت. بنابراین معلم همواره باید فعالیتهای آموزشی را بر اساس تجارب گذشته شاگردان و متناسب با ساختشناختی آنان طراحی و اجرا کند. توجه به این امر شرط اساسی موفقیت در کارها تربیتی است. معلم آگاه در فعالیتهای آموزشی و پرورشی ابتدا زمینهها و تجارب گذشته شاگرد را بررسی میکند، توان او را برای درک و هم مسئله جدیدی میسنجد و مفاهیم جدید را با توجه به سطح دانش او ارائه میدهد. مثلا اگر معلم ریاضی در تدریس مفهوم تازه ، زمینههای قبلی شاگردان را به دست فراموشی بسپارد و آموزش خود را بدون توجه به مطالب و دانش قبلی آنان در این زمینه آغاز کند، هرگز موفق نخواهد بود.
البته ممکن است در اینجا سوال مطرح شود که با توجه به اینکه تجارب گذشته شاگردان یک کلاس ، دلیل تفاوت در شکوفایی استعداد ، محیط خانواده و سطح تربیت والدین یکسان نیست. چگونه ممکن است معلم روش تدریس خود را متناسب با تجارب همه شاگردان انتخاب کند. اگر چه چنین امری کار آسانی نیست، اختلاف سطح دانشآموزان را میتوان از طریق آموزش ترمیمی یا فعالیتهای متنوع دیگر که به حل این مسئله کمک میکند، از میان برد.
موقعیت و محیط یادگیری
موقعیت و محیط یادگیری از عوامل بسیار موثر در یادگیری است. محیط مانند نور ، هوا ، تجهیزات و امکانات آموزشی. طبیعی است هر چه امکانات آموزشی ، کتابخانه و منابع مختلف علمی مناسبتر و بیشتر باشد، یادگیری شاگردان در مقایسه با یادگیری شاگردان مدرسهای که دارای فضای مناسب نیست و در آن جز کتاب درسی منابع دیگری یافت نمی شود بسیار متفاوت خواهد بود.
محیط ممکن است عاطفی باشد. رابطه معلم و شاگرد ، رابطه شاگردان با هم ، رابطه والدین با هم و نگرش والدین و مربیان در زمینه تربیت کودکان ، همگی میتواند در میزان یادگیری شاگردان موثر باشد. موقعیت آموزش منظم همراه با محبت و احترام متقابل ، نسبت به محیطهای خشک و تهی از عواطف ، تاثیر بیشتری در یادگیری احترام متقابل ، نسبت به محیطهای خشک و تهی از عواطف ، تاثیر بیشتری در یادگیری خواهد داشت. عاطفه به عنوان یک عامل بسیار موثر میتواند در جریان یادگیری عمل کند.
عواملی نظیر عدم امنیت ، ترس ، اضطراب ، نومیدی ، شک و تردید میتوانند در فعالیتهای آموزشی از همه امکانات یاد شده برخوردار باشد، شاگرد را به کنجکاوی و تلاش برای یادگیری و حل مسائل ذهنی خود واردار میسازد. البته محیط و موقعیت تلاش برای یادگیری و حل مسائل ذهنی خود وادار میسازد. البته محیط و موقعیت یادگیری باید متناسب با آمادگی ، استعداد ، نیاز و گرایش شاگردان باشد.
اگر مجموعه عوامل موجود در محیط برای شاگرد برانگیزنده و قابل درک نباشد، مسالهای در ذهن او ایجاد نخواهد شد یا در صورت وجود مساله ، شاگرد توانایی حل آن را نخواهد داشت. به هر حال ، امکانات محیط آموزشی ، اعم از نیروی انسانی و تجهیزات ، وضع اجتماعی ، فرهنگی و اقتصادی خانواده نگرش والدین و مربیان نسبت به تحصیل و آموزشگاه و هزاران عامل محیطی دیگر میتواند در کیفیت و کمیت یادگیری شاگردان موثر باشد.
روش تدریس معلم
در کنار شرایط و امکانات آموزشی نیرویی انسانی و بویژه معلم ، از مهمترین عوامل تشکیل دهنده محیطهای آموزشی است. تاثیر موقعیت و امکانات مناسب بر هیچ فردی پوشیده نیست. اما امکانات و تجهیزات بدون وجود معلم کارایی لازم را نخواهد داشت. معلم با شناخت امکانات به تجهیز مناسب محیط آموزشی میپردازد. محیط و امکانات آموزشی را سازماندهی میکند، موقعیت آموزشی مناسب را بوجود میآورد و با شناخت استعداد ، علایق و توانایی شاگردان ، آنان را در طریق صحیح یادگیری هدایت میکند.
البته چنین نقشی به دانش و اعتقادات معلم بستگی دارد. اگر چه کنجکاوی و ارضای آن را بدیهی ترین احتیاجات شاگردان است. اگر معلم با نظریه ها و اصول یادگیری آشنا نباشد و تدریس را فقط انتقال واقعیتهای علمی بداند و تجارب یادگیری را منحصر به نشستن در کلاس ، گوش دادن و حفظ کردن مطالب شنیده شده یا نوشته شده در کتاب تصور کند، مسلم است که در تقویت کنجکاوی و پرورش استعداد و تفکر علمی شاگردان چندان موفقیتی به دست نخواهد آورد. زیرا شاگرد که همواره علاقمند به فکر کردن است. در بررسی عوامل مختلف باید فرصت حرکت و جنبش داشته باشد تا بتواند به هدفهای آموزشی برسد. یادگیری بدون تلاش و فعالیت و تعامل با محیط صورت نخواهد گرفت.
کسی که میخواهد یاد بگیرد باید فعالیتی متناسب با علایق و توان خود داشته باشد. و اگر در روش تدریس معلم این نکات در نظر گرفته نشود، مدرسه و کلاس برای شاگرد جالب توجه و جذاب نخواهد بود، اما اگر معلم خود را راهنما و ایجادکننده شرایط مطلوب یادگیری بداند و بجای انتقال اطلاعات ، روش کسب تجربه را به شاگردان بیاموزد، آنان در برخورد با مسائل فعالتر خواهند شد، از منابع مختلف استفاده خواهند کرد، اطلاعات لازم را به دست خواهند آورند، به سازماندهی آن خواهد پرداخت و آن را تحلیل خواهند کرد تا به حل مسائل نایل شوند.
با چنین روشی ، شاگرد نه فقط حقایق علمی را فرا میگیرد. بلکه با روشهای علمی کسب معرفت نیز آشنا خواهد شد، طرز کار را با منابع مختلف و نحوه استفاده از مطالب درسی برای حل مساله را خواهد آموخت و در فرِآیند یادگیری ، ابتکار و خلاقیت خود را به کار خواهد انداخت.
توجه به کل به جای جز
طرفداران مکتب گشتالت معتقدند کل ، اجزا را در یک طرح و زمینه قرار میدهد و ارتباط آنها را روشن میسازد. به نظر ایشان ، اجزا به تنهایی بیمعنی و نامفهوم هستند ولی وقتی در یک طرح زمینه قرار بگیرند، معنی و مفهوم آنها روشن میشود. طرح یا کل قابل انتقال و تعمیم است، اما اجزا و کیفیت خالص آنها این خصوصیت را ندارد طرح یا کل ، عناصر را مشخص میسازد و آنها را در یک زمینه خالص به هم ارتباط میدهد.
مطالعه فرایند یادگیری نشان خواهد داد که حرکت از کل به جز روند یادگیری را بهتر و فهم مطالب را آسانتر میکند. اجزا به تنهایی بیمعنی و نامربوط هستند و در طرح و کل ، معنی پیدا میکنند. البته کل معادل مجموع اجزا نیست و بررسی تک تک اجزا و روی هم قرار دادن آنها سبب تصور کل نمیشود. کل عبارت است از نحوه ارتباط و پیوند اجزا با هم و تا این ارتباط مشخص نشود، اجزا قابل فهم نیستند.
در جریان تدریس ، معلم باید در حد امکان ، ابتدا مطالب درسی را به صورت کل مطرح کند و ارتباط اجزا با کل را مشخص سازد و پس از آن به بررسی و تحلیل اجزا بپردازد. مطالعه جزئیات بدون در نظر گرفتن رابطه آنها با هم و همچنین رابطه آنها با کل ، موجب پریشانی فکر خواهد شد، در حالی که مطالعه از کل به جز با مشخص کردن روابط جز با کل ، قدرت تحلیلی در فراگیران میدهد و در نتیجه یادگیری معنیدار میشود. به عبارت دیگر ، حفظ و فکر و تکرار ، جای خود را به فهم و اندیشه میدهد.
تمرین و تکرار
برای بسیاری از دستاندرکاران آموزش و پرورش، هنوز این سوالها مطرح است : تمرین و تکرار چه نقشی در فرآیند یادگیری دارد؟ آیا پیشرفت یادگیری مستقیما تابع تکرار است؟ اگر چنین نیست، شرایط تمرین و تکرار چیست؟ مساعدترین موقعیت برای تمرین کدام است؟ تکالیف تکراری مدارس میتواند برای شاگردان مفید باشد یا نه؟
در پاسخ به سوالات مطرح شده باید گفت: تاثیر تمرین و تکرار در کل فرآیند یادگیری و حیطههای مختلف آن بویژه در حیطه روانی – حرکتی ، انکار ناپذیر است. همه این ضربالمثل قدیمی در کار نیکو کردن از پر کردن است،را شنیدهاند و واقفند که بازی روی یخ یا رانندگی فقط در نتیجه تمرین و تکرار یاد گرفته میشود. و اگر تکرار نشوند، دیر یا زود به دست فراموشی سپرده خواهند شد.
ولی این نکته نیز غیر قابل انکار است که کیفیت اجرای تمرین ، مقدار و زمان آن نقش بسیار مهمی در تثبیت یا عدم تثبیت رفتار دارد. چنانکه آزمایشهای متعدد نشان داده است، اجرای تمرین در زمان غیر متمرکز ، اثر یادگیری بیشتری نسبت به اجرای تمرین در زمان متمرکز دارد. مثلا شاگرد موضوع مورد یادگیری را در دو تمرین بیست دقیقهای ، زودتر از یک تمرین چهل دقیقهای یاد میگیرد. از همین رو ، تمرین و تکرار موثر باید شرایط و ویژگی خاصی داشته باشد، از جمله اینکه باید منظم و مرتب و طول دورههای آن مناسب باشد و در شرایط واقعی و طبیعی انجام پذیرد.
اگر شاگرد در اوضاع و احوال ساختگی و غیر طبیعی تمرین کند، مطلع شود. زیرا اطلاع از پیشرفت ، او را به کوشش وا میدارد. تمرین نباید بیش از حد طولانی و خستگیآور باشد. هر گاه عملی به طور سریع و متوالی تکرار شود ، اغلب موجب کاهش کارایی تمرین میشود. به این معنی که شخص در انجام دادن آن عمل به تدریج کندتر و ضعیفتر میشود، تا اینکه سرانجام از انجام دادن آن سرباز میزند. در واقع خستگی یادگیری را کاهش میدهد.
منبع رشد
یادگیری (learning discomfort ) یک فرایند است. در هر فرایند عوامل و متغیرهایی در حال تعاملند. نوع و شدت تعامل ، تغییرات گوناگونی را به دنبال میآورد. بررسی همه عوامل موثر در فرایند تدریس ، امکان پذیر نیست. چند تا از مهمترین این عوامل که تاثیر آشکاری در روند یادگیری دارند عبارتند از: آمادگی ، انگیزه و هدف ، تجارب گذشته ، موقعیت و محیط یادگیری ، روش تدریس رابطه جز و کل ، تمرین و تکرار:
آمادگی
شاگرد باید از لحاظ جسمی ، عاطفی ، عقلی و … رشد کافی کرده باشد تا بتواند بخوبی یاد بگیرد و یادگیری زمانی برایش مفید خواهد بود که از هر نظر آمادگی لازم داشته باشد. او حتی اگر بعضی از جنبههای آمادگی را کسب نکرده باشد، یادگیری برایش خستگی آور و کسل کننده خواهد شد و چندان پیشرفتی نخواهد کرد. مثلا در یادگیری نوشتن ، اعصاب و عضلات دست و انگشتان باید به قدر کافی رشد کرده و آمادگی داشته باشند. اگر کودکی را که از لحاظ جسمی و روانی آمادگی یاد گرفتن و نوشتن را ندارد، تعلیم بدهیم، جریان یادگیری او در این زمینه حتی در سالهای بعدی به کندی پیش خواهد رفت، در صورتی که اگر همین کودک در سنی که آمادگی کافی دارد، تحت تعلیم قرار گیرد، نوشتن را زودتر فرا خواهد گرفت و در این زمینه سریعتر پیشرفت خواهد کرد.
آمادگی در زمینههای مختلف متفاوت است. ممکن است فرد از لحاظ عقلی آماده باشد ولی از نظر عاطفی نسبت به امر مورد نظر فاقد احساس مطبوع باشد. مثلا ترس از معلم احساس عدم امنیت ، دلهره ، اضطراب و پریشانی فکر ممکن است یادگیری را در زمینه مورد نظر مختل کند. رشد و آمادگی ذهنی افراد نیز در فهم و یادگیری علوم مختلف متفاوت است. مثلا ممکن است شاگردی در مرحلهای از رشد خود آماده درک علوم تجربی باشد، ولی برای درک علوم اجتماعی هنوز آمادگی لازم را بدسن نیاورده باشد. بنابراین ، معلم باید آمادگی هر یک از شاگردان خود را تدریس مواد درسی در نظر داشته باشد و فعالیتهای آموزشی خود را متناسب با سطح آمادگی آنان عرضه کند.
هر چه فرد آمادگی بیشتری برای رفتار معینی داشته باشد، برای انجام دادن رفتار ، به محرک کمتری نیاز دارد. مثلا خنداندن یک انسان خوشحال بسیار سادهتر از خندان یک شخص غمگین است. هر چه فرد آمادگی کمتری داشته باشد، تحرک بیشتری برای ایجاد آن رفتار لازم است. تدریس و فعالیت معلم زمانی بیشترین تاثیر را در یادگیری خواهد داشت که شاگرد به آمادگی لازم رسیده باشد و در غیر این صورت شاگرد همچون چراغی که فتیله آن پایین کشیده شده باشد، هرگز برافروخته نمیشود و چیزی نخواهد آموخت.
انگیزه و هدف
یادگیری معلول انگیزههای متفاوتی است. یکی از این انگیزهها که نقش مهمی در جریان ییادگیری میل و رغبت شاگرد به آموختن است. رغبت هر کس است که نیروی فعالیت را افزایش میدهد. برای اینکه شاگردان در ضمن یادگیری فعال باید به موضوعی که میخواهند قرا بگیرند علاقمند باشند. برای ایجاد رغبت ، لازم نیست موضوعات درسی را به طور تصنعی جالب توجه نشان داد، همینکه مطالب و مفاهیم درسی بر اساس نیاز شاگردان تنظیم شده باشد و مسائل اساسی و واقعی آنان را مطرح سازد و به آنان در برخورد با محیط کمک کند، رغبت آنان برانگیخته خواهد شد.
یکی دیگر از عوامل ایجاد انگیزه ، هدف است. هدف به فعالیت انسان و جهت و نیرو میدهد. اگر انسانی در طول زندگی خود هدف قابل وصولی نداشته باشد، پویایی و حرکت خود را از دست خواهد داد. هدف ارزشمند، فرد را به خواستن و طلب کردن وادار میکند. در مدارس ، هدفهای تربیتی باید انعکاس از احتیاجات و تمایلات شاگردان باشد و بطور واضح بیان شود.
معلم و دانش آموز باید بدانند غرض از فعالیتهای آموزشی در یک مقطع زمانی خاص چیست. مشخص بودن هدفها در مدرسه ، سبب هماهنگی پیش فعالیتهای معلم و شاگرد میشود و آنان را به اجرای فعالیتهای متنوع بر میانگیزد و جهت و میزان پیشرفت آنان را نشان میدهد، محیط مدرسه و کلاس را آموزنده و نشاط آور میسازد و سطح یادگیری شاگردان را گسترش داده و یادگیری را عمیقتر و موثرتر میکند.
تجارب گذشته
آموختهها و تجارب گذشته شاگرد ساختشناختی وی را تشکیل میدهد. آمادگی شاگرد در حد وسیعی تحت تاثیر تجارب گذشته اوست. فرد زمانی میتواند مفاهیم و مسائل جدیدی را درک کند که مفهوم و مساله جدیدی با ساختشناختی او مرتبط باشد. در واقع ، فرآیند یادگیری همچون روند رشد است. همچنان که رشد جریانی دائمی است، یعنی گذشته ، حال و آینده آنان با هم ارتباط دارد، یادگیری نیز جریانی است که تجارب گذشته پایه و اساس وضع فعلی آن را تشکیل میدهد و آنچه فرد در آینده خواهد آموخت باید متناسب با تجارب او در زمان حاضر باشد.
فرد وقتی مفهومی را واقعا میآموزد که پایه و ریشه در تجارب گذشتهاش داشته باشد. اگر این ارتباط برقرار نشود، یادگیری به معنی خاص خود صورت نخواهد گرفت. بنابراین معلم همواره باید فعالیتهای آموزشی را بر اساس تجارب گذشته شاگردان و متناسب با ساختشناختی آنان طراحی و اجرا کند. توجه به این امر شرط اساسی موفقیت در کارها تربیتی است. معلم آگاه در فعالیتهای آموزشی و پرورشی ابتدا زمینهها و تجارب گذشته شاگرد را بررسی میکند، توان او را برای درک و هم مسئله جدیدی میسنجد و مفاهیم جدید را با توجه به سطح دانش او ارائه میدهد. مثلا اگر معلم ریاضی در تدریس مفهوم تازه ، زمینههای قبلی شاگردان را به دست فراموشی بسپارد و آموزش خود را بدون توجه به مطالب و دانش قبلی آنان در این زمینه آغاز کند، هرگز موفق نخواهد بود.
البته ممکن است در اینجا سوال مطرح شود که با توجه به اینکه تجارب گذشته شاگردان یک کلاس ، دلیل تفاوت در شکوفایی استعداد ، محیط خانواده و سطح تربیت والدین یکسان نیست. چگونه ممکن است معلم روش تدریس خود را متناسب با تجارب همه شاگردان انتخاب کند. اگر چه چنین امری کار آسانی نیست، اختلاف سطح دانشآموزان را میتوان از طریق آموزش ترمیمی یا فعالیتهای متنوع دیگر که به حل این مسئله کمک میکند، از میان برد.
موقعیت و محیط یادگیری
موقعیت و محیط یادگیری از عوامل بسیار موثر در یادگیری است. محیط مانند نور ، هوا ، تجهیزات و امکانات آموزشی. طبیعی است هر چه امکانات آموزشی ، کتابخانه و منابع مختلف علمی مناسبتر و بیشتر باشد، یادگیری شاگردان در مقایسه با یادگیری شاگردان مدرسهای که دارای فضای مناسب نیست و در آن جز کتاب درسی منابع دیگری یافت نمی شود بسیار متفاوت خواهد بود.
محیط ممکن است عاطفی باشد. رابطه معلم و شاگرد ، رابطه شاگردان با هم ، رابطه والدین با هم و نگرش والدین و مربیان در زمینه تربیت کودکان ، همگی میتواند در میزان یادگیری شاگردان موثر باشد. موقعیت آموزش منظم همراه با محبت و احترام متقابل ، نسبت به محیطهای خشک و تهی از عواطف ، تاثیر بیشتری در یادگیری احترام متقابل ، نسبت به محیطهای خشک و تهی از عواطف ، تاثیر بیشتری در یادگیری خواهد داشت. عاطفه به عنوان یک عامل بسیار موثر میتواند در جریان یادگیری عمل کند.
عواملی نظیر عدم امنیت ، ترس ، اضطراب ، نومیدی ، شک و تردید میتوانند در فعالیتهای آموزشی از همه امکانات یاد شده برخوردار باشد، شاگرد را به کنجکاوی و تلاش برای یادگیری و حل مسائل ذهنی خود واردار میسازد. البته محیط و موقعیت تلاش برای یادگیری و حل مسائل ذهنی خود وادار میسازد. البته محیط و موقعیت یادگیری باید متناسب با آمادگی ، استعداد ، نیاز و گرایش شاگردان باشد.
اگر مجموعه عوامل موجود در محیط برای شاگرد برانگیزنده و قابل درک نباشد، مسالهای در ذهن او ایجاد نخواهد شد یا در صورت وجود مساله ، شاگرد توانایی حل آن را نخواهد داشت. به هر حال ، امکانات محیط آموزشی ، اعم از نیروی انسانی و تجهیزات ، وضع اجتماعی ، فرهنگی و اقتصادی خانواده نگرش والدین و مربیان نسبت به تحصیل و آموزشگاه و هزاران عامل محیطی دیگر میتواند در کیفیت و کمیت یادگیری شاگردان موثر باشد.
روش تدریس معلم
در کنار شرایط و امکانات آموزشی نیرویی انسانی و بویژه معلم ، از مهمترین عوامل تشکیل دهنده محیطهای آموزشی است. تاثیر موقعیت و امکانات مناسب بر هیچ فردی پوشیده نیست. اما امکانات و تجهیزات بدون وجود معلم کارایی لازم را نخواهد داشت. معلم با شناخت امکانات به تجهیز مناسب محیط آموزشی میپردازد. محیط و امکانات آموزشی را سازماندهی میکند، موقعیت آموزشی مناسب را بوجود میآورد و با شناخت استعداد ، علایق و توانایی شاگردان ، آنان را در طریق صحیح یادگیری هدایت میکند.
البته چنین نقشی به دانش و اعتقادات معلم بستگی دارد. اگر چه کنجکاوی و ارضای آن را بدیهی ترین احتیاجات شاگردان است. اگر معلم با نظریه ها و اصول یادگیری آشنا نباشد و تدریس را فقط انتقال واقعیتهای علمی بداند و تجارب یادگیری را منحصر به نشستن در کلاس ، گوش دادن و حفظ کردن مطالب شنیده شده یا نوشته شده در کتاب تصور کند، مسلم است که در تقویت کنجکاوی و پرورش استعداد و تفکر علمی شاگردان چندان موفقیتی به دست نخواهد آورد. زیرا شاگرد که همواره علاقمند به فکر کردن است. در بررسی عوامل مختلف باید فرصت حرکت و جنبش داشته باشد تا بتواند به هدفهای آموزشی برسد. یادگیری بدون تلاش و فعالیت و تعامل با محیط صورت نخواهد گرفت.
کسی که میخواهد یاد بگیرد باید فعالیتی متناسب با علایق و توان خود داشته باشد. و اگر در روش تدریس معلم این نکات در نظر گرفته نشود، مدرسه و کلاس برای شاگرد جالب توجه و جذاب نخواهد بود، اما اگر معلم خود را راهنما و ایجادکننده شرایط مطلوب یادگیری بداند و بجای انتقال اطلاعات ، روش کسب تجربه را به شاگردان بیاموزد، آنان در برخورد با مسائل فعالتر خواهند شد، از منابع مختلف استفاده خواهند کرد، اطلاعات لازم را به دست خواهند آورند، به سازماندهی آن خواهد پرداخت و آن را تحلیل خواهند کرد تا به حل مسائل نایل شوند.
با چنین روشی ، شاگرد نه فقط حقایق علمی را فرا میگیرد. بلکه با روشهای علمی کسب معرفت نیز آشنا خواهد شد، طرز کار را با منابع مختلف و نحوه استفاده از مطالب درسی برای حل مساله را خواهد آموخت و در فرِآیند یادگیری ، ابتکار و خلاقیت خود را به کار خواهد انداخت.
توجه به کل به جای جز
طرفداران مکتب گشتالت معتقدند کل ، اجزا را در یک طرح و زمینه قرار میدهد و ارتباط آنها را روشن میسازد. به نظر ایشان ، اجزا به تنهایی بیمعنی و نامفهوم هستند ولی وقتی در یک طرح زمینه قرار بگیرند، معنی و مفهوم آنها روشن میشود. طرح یا کل قابل انتقال و تعمیم است، اما اجزا و کیفیت خالص آنها این خصوصیت را ندارد طرح یا کل ، عناصر را مشخص میسازد و آنها را در یک زمینه خالص به هم ارتباط میدهد.
مطالعه فرایند یادگیری نشان خواهد داد که حرکت از کل به جز روند یادگیری را بهتر و فهم مطالب را آسانتر میکند. اجزا به تنهایی بیمعنی و نامربوط هستند و در طرح و کل ، معنی پیدا میکنند. البته کل معادل مجموع اجزا نیست و بررسی تک تک اجزا و روی هم قرار دادن آنها سبب تصور کل نمیشود. کل عبارت است از نحوه ارتباط و پیوند اجزا با هم و تا این ارتباط مشخص نشود، اجزا قابل فهم نیستند.
در جریان تدریس ، معلم باید در حد امکان ، ابتدا مطالب درسی را به صورت کل مطرح کند و ارتباط اجزا با کل را مشخص سازد و پس از آن به بررسی و تحلیل اجزا بپردازد. مطالعه جزئیات بدون در نظر گرفتن رابطه آنها با هم و همچنین رابطه آنها با کل ، موجب پریشانی فکر خواهد شد، در حالی که مطالعه از کل به جز با مشخص کردن روابط جز با کل ، قدرت تحلیلی در فراگیران میدهد و در نتیجه یادگیری معنیدار میشود. به عبارت دیگر ، حفظ و فکر و تکرار ، جای خود را به فهم و اندیشه میدهد.
تمرین و تکرار
برای بسیاری از دستاندرکاران آموزش و پرورش، هنوز این سوالها مطرح است : تمرین و تکرار چه نقشی در فرآیند یادگیری دارد؟ آیا پیشرفت یادگیری مستقیما تابع تکرار است؟ اگر چنین نیست، شرایط تمرین و تکرار چیست؟ مساعدترین موقعیت برای تمرین کدام است؟ تکالیف تکراری مدارس میتواند برای شاگردان مفید باشد یا نه؟
در پاسخ به سوالات مطرح شده باید گفت: تاثیر تمرین و تکرار در کل فرآیند یادگیری و حیطههای مختلف آن بویژه در حیطه روانی – حرکتی ، انکار ناپذیر است. همه این ضربالمثل قدیمی در کار نیکو کردن از پر کردن است،را شنیدهاند و واقفند که بازی روی یخ یا رانندگی فقط در نتیجه تمرین و تکرار یاد گرفته میشود. و اگر تکرار نشوند، دیر یا زود به دست فراموشی سپرده خواهند شد.
ولی این نکته نیز غیر قابل انکار است که کیفیت اجرای تمرین ، مقدار و زمان آن نقش بسیار مهمی در تثبیت یا عدم تثبیت رفتار دارد. چنانکه آزمایشهای متعدد نشان داده است، اجرای تمرین در زمان غیر متمرکز ، اثر یادگیری بیشتری نسبت به اجرای تمرین در زمان متمرکز دارد. مثلا شاگرد موضوع مورد یادگیری را در دو تمرین بیست دقیقهای ، زودتر از یک تمرین چهل دقیقهای یاد میگیرد. از همین رو ، تمرین و تکرار موثر باید شرایط و ویژگی خاصی داشته باشد، از جمله اینکه باید منظم و مرتب و طول دورههای آن مناسب باشد و در شرایط واقعی و طبیعی انجام پذیرد.
اگر شاگرد در اوضاع و احوال ساختگی و غیر طبیعی تمرین کند، مطلع شود. زیرا اطلاع از پیشرفت ، او را به کوشش وا میدارد. تمرین نباید بیش از حد طولانی و خستگیآور باشد. هر گاه عملی به طور سریع و متوالی تکرار شود ، اغلب موجب کاهش کارایی تمرین میشود. به این معنی که شخص در انجام دادن آن عمل به تدریج کندتر و ضعیفتر میشود، تا اینکه سرانجام از انجام دادن آن سرباز میزند. در واقع خستگی یادگیری را کاهش میدهد.
منبع رشد
راهکارهايي براي تقويت اراده
مرز روابط و گرفتاريها (1)
رسيدن به آرامش و درك زندگي پاك، يكي از مهمترين اهداف آفرينش انسان است. خداي رحمان به ما عقل و چشم و گوش و مهمتر از همه ، پيامهايش را عنايت فرمود تا « آرامش و زندگي پاك » را تجربه كنيم:
«ألا بذكر الله تطمئن القلوب». (1)
بدون خدا، زندگي رنجي است بي پايان ، « وَ مَنْ أعْرَضَ عَنْ ذِكْري فَإِنَّ لَهُ مَعيشَه ضَنْكاًً». (2)
«كساني كه به خدا ايمان آورده و ايمان خود را به ظلم نيالودهاند ، داراي ايمني و مصونيتند و آنان هدايت يافتگان واقعي هستند» (3)
بنيامين راش، پدر روانپزشكي آمريكا ميگويد: « دين آن قدر براي پرورش و سلامت روح آدمي اهميت دارد كه هوا براي تنفس». (4)
يونگ، روانكاو ميگويد: «در مورد بيماران روحي كه از 35 سال به بالا داشتند ، حتي يك نفر يافت نميشود كه مشكل رواني او در آخرين مرحله تحليل، به ايمان مذهبي مربوط نگردد و بهتر است بگوييم كه هر فرد از آنان، به علت فقدان آن چه كه دين به اشخاص ميدهد ، بيمار شدهاند و هيچ كس از آن ها كه نظر ديني و مذهبي خويش را باز نيافتند ، واقعاً درمان نشدهاند». (5)
امام علي عليه السلام ميفرمايد: « تقوا، داروي بيماري دلهاي شما و شفاي مرض بدنهاي شماست». (6)
امام كاظم عليه السلام ميفرمايد: « لقمان به پسرش گفت: دنيا ، درياي ژرفي است كه افراد بسياري در آن غرق شدهاند و تقوا و پرهيزكاري، كشتي توست. آن كشتياي كه آكنده از ايمان باشد ، بادبانهاي آن، توكل به خدا و پاسدارش، عقل و ناخدايش، علم و فرمان آن، بردباري و تحمل است». (7)
زندگي، قانون دارد. خوشبختي، با فهم و رعايت قانون زندگي و سيهروزي، با ناديده انگاشتن قانون زندگي، حاصل ميشود.
موفقيتها به بخت و اقبال وابسته نيست، بلكه زندگي پاك را با احترام به قوانين، ميتوان در آغوش کشيد.
جوانان، دانشجويان و استادان بزرگوار، بايد بدانند كه دنياي بيخداي امروز، براي کسب موفقيت کامل و آرامش واقعي، حرف زيادي ندارد و طي دو يا سه قرن گذشته ، برخي از دانشمندان تربيتي و روانشناسان غربي توانستهاند به برخي از قوانين آن – به گونهاي ناقص – پي ببرند اما (قرآن و عترت)، ???? سال قبل، آن هم با رعايت همه عرصههاي زندگي و باور به سراي ابدي، دقيقترين قواعد را براي درك يك زندگي پاك، بيان كردند ، « من عمل صالحاً من ذكر و أنثي فهو مؤمن فلنحيينه حياه طيبه». (8)
اينك براي اين كه دچار « روابط و دوستيهاي ويرانگر» نشويم ، چند قاعده را به اختصار بيان ميكنيم که در اين مقاله به اولبن مورد که تقويت اراده است مي پردازيم :
1 - تقويت اراده در انجام برنامهها
شخص با اراده كسي است كه وقتي درباره ي كاري، به خوبي تأمل كرد و آن را نافع دانست، تصميم به انجام آن ميگيرد و با فعاليت و ثبات قدم، آن را به اجرا در ميآورد (9) و در مقابل، فرد سست اراده ، با كمترين مشكلي، از انجام دادن كار، دلسرد شده ، دست از تلاش برميدارد.
شخص با اراده، كسي است كه داراي هدفي معقول است و تا موقعي كه به آن نرسيده، از تعقيب آن باز نميايستد و مشكلات و موانع رواني يا مادي، به اراده و عزم او لطمه نميزند و از پيشرفتش، جلوگيري نميكند.
كسي كه ارادهاي قوي دارد ، آن چه را خواسته است، با كوشش و ثبات قدم، به دست ميآورد. شخص با اراده، كسي است كه داراي هدفي معقول است و تا موقعي كه به آن نرسيده، از تعقيب آن باز نميايستد و مشكلات و موانع رواني يا مادي، به اراده و عزم او لطمه نميزند و از پيشرفتش، جلوگيري نميكند.
راهكارهاي تقويت اراده
الف) تعيين هدف يا اهداف
انسان بايد ابتدا هدف و يا اهداف خود را در زندگي و يا كاري كه ميخواهد انجام دهد ، به طور دقيق و مشخص، ترسيم كند. طبيعي است كه اين هدف، بايد شفاف، معقول، قابل دستيابي، بدون افراط و تفريط ، مطابق توان و استعداد خود و واقعبينانه باشد نه بلندپروازانه و خارج از تواناييهاي شخص. در غير اين صورت، وقتي با مشكلات و موانع سختي روبهرو شود ، نااميد و دلسرد شده ، از ادامه كار، منصرف ميشود و خود را ناتوان و بياراده ميبينيد.
ب) شناخت تواناييها و استعدادها
همه ما در وجود خود ، از استعدادهايي برخورداريم . كافي است اين نيروها را بشناسيم و براي رسيدن به هدف، آنها را به كار گيريم.
ج) برنامهريزي
بايد براي تمام كارها و فعاليتهاي شبانهروزي، برنامهاي مدون و منظّم داشته باشيد .بدين منظور از جدولي استفاده كنيد كه در ستون افقي آن، ساعات شبانهروز و در ستون عمودي، ايام هفته را يادداشت و تمام كارهاي روزانه – خواب، استراحت، ورزش، مطالعه - را در آن درج كنيد و هر فعاليتي را در زمان خاص خود ، در جدول بنويسيد و هيچ زماني را بدون كار ، خالي نگذاريد. هر روز صبح با نگاهي به آن برنامه ، به اجراي دقيق آن بپردازيد و شبها، قبل از خواب، آن را محاسبه و ارزيابي كنيد. شايسته است همچون يك محاسبهگر جدي و قاطع ، فعاليتهاي روزانه و ميزان موفقيت خود در انجام دادن آن ها را بررسي كنيد و در صورت موفقيت، خود را تشويق و در صورت تخلّف و سهلانگاري در اجرا، خود را تنبيه كنيد.
آجرهاي بناي هستيمان را، طرز تفكرمان ميسازد و اگر بخواهيم در دنيايمان اتفاق زيبايي بيفتد ، گام اول ، تغيير در نگاه و بينش ماست.
د) اصل تلقين يا خودگوييهاي مثبت
گفتن، باور داشتن است. وقتي ميگوييم من آدم شكست خوردهاي هستم، بياستعدادم و عوض شدني نيستم، در واقع، حكم محكوميت خود را صادر ميكنيم. روانشناسي شناخت، به ما چنين ميگويد: دستور دادن، فرايند شدن است و ما را دستورات ميسازند. ما همواره با خودمان حرف ميزنيم و هفتاد درصد (70%) وقتمان با گفتوگو سپري ميشود حتي زمان خواب و ما همان ميشويم كه با خود حرف ميزنيم. سعي كنيد دستورات خوبي به خودتان بدهيد. شما با خودتان چه ميگوييد؟ فرهنگ ذهن و زبان شما، مثبت است و نيروزا و يا منفي است و نيروبر؟
آجرهاي بناي هستيمان را، طرز تفكرمان ميسازد و اگر بخواهيم در دنيايمان اتفاق زيبايي بيفتد ، گام اول ، تغيير در نگاه و بينش ماست. با تغيير نگاه ، ايدهآلها و اهداف زندگيمان به درستي شكل ميگيرند و آن گاه گام دوم، يعني تلاش مستمر و انتخابهاي عالي و فرداساز، در دنياي ما رخ خواهد داد . «إن الله لا يغير ما بقوم حتي يغيروا ما بأنفسهم».
نگرشها و انديشههاي ما، مهمترين عامل تغيير به شمار ميآيند. نود درصد (90%) تغييرات خوب و بد زندگيمان، به نوع نگرش ما به رخدادهاي زندگي بستگي دارد و ده درصد (10%) آن به وقايع بيروني وابسته است.
اديسون ميگويد: « مشكل افرادي كه شكست خوردهاند و دست از تلاش برداشتند ، اين بود كه نميدانستند كه در يك قدمي پيروزياند » و ميگفت: راز توفيقم اين بود كه هرگاه براي باز كردن دري تلاش ميكردم و باز نميشد ، بارها و بارها تلاش ميكردم و با خود ميگفتم: حتماً اين كليد ، درب را در صدمين بار، باز خواهد كرد.
ه) تدريجي بودن تقويت اراده
براي به دست آوردن ارادهاي قوي و محكم، بايد به تدريجي بودن آن و نياز آن به تمرين، توجه داشت. گمان نكنيد ميتوانيد به طور دفعي و بدون تلاشي درخور، به آن دست يابيد. بنابراين، به راهكارهاي عملي زير توجه كرده، به آنها پايبند باشيد:
- هر روز صبح حداقل بيست دقيقه ، به طور مرتب و در ساعتي معين ، ورزش كنيد.
- صبحگاهان، هر زمان كه بيدار شديد ، بيدرنگ برخيزيد و از رختخواب بيرون رويد ، حتي اگر خوابآلودگي مزاحمتان است، از اتاق بيرون رويد و قدري نرمش كنيد تا خوابآلودگي از بين برود.
- در صورت امكان، چند دقيقه قبل از اذان صبح از خواب بيدار شده، نماز شب بخوانيد و اگر در آن وقت بيدار نشديد ، قضاي آن را به جا آوريد.
- مقيد باشيد هر روز تعداد آيات معيني از قرآن را تلاوت كنيد (حداقل 30 تا 50 آيه) و در صورت تمايل، در هفتههاي بعد، بر ميزان آن بيفزاييد.
- ترك گناه و مخالفت با هواهاي نفساني، نقش بسيار مؤثري در تقويت اراده و نهادينه كردن آن در درون انسان دارد.
- هرگز در كارها، نااميد نشويد و با حالتي تهاجمي، براي پيگيري و به انجام رساندن كارهاي ناقص و ناموفق، تلاش كنيد.
- كارهايي را كه به عهده ميگيريد، ناتمام رها نكنيد و آن ها را به نحو احسن و تا رسيدن به نتيجه مطلوب، ادامه دهيد و از پراكنده كاري و آشفتگي در كارها كه موجب به هم ريختگي نظام فكري ميشود ، بپرهيزيد و به فعاليتهاي خود ، تمركز و انسجام ببخشيد.
- همواره بر خداوند ، توكل كرده و در همه امور، از او استمداد جوييد. (10)
ادامه دارد...
پينوشت:
1. رعد، آيه 28.
2. طه، آيه 124.
3. انعام، آيه 82.
4. مجله پيوند، ش 257، ص 34.
5. موسوي لاري، رسالت اخلاق در تكامل انسان، ص 170.
6. نهج البلاغه، خ 198.
7. كليني، اصول كافي، 1، 19.
8. نحل، آيه 97.
9. نيروي اراده نيرويي باطني براي اتخاذ تصميمات، اقدام به كار، اداره و انجام اهداف و وظـايـف است.
10. محمدرضا احمدي، پرسشها و پاسخها، دفتر هفتم .
منبع : بر گرفته از نشريه ي پرسمان
مرز روابط و گرفتاريها (1)
رسيدن به آرامش و درك زندگي پاك، يكي از مهمترين اهداف آفرينش انسان است. خداي رحمان به ما عقل و چشم و گوش و مهمتر از همه ، پيامهايش را عنايت فرمود تا « آرامش و زندگي پاك » را تجربه كنيم:
«ألا بذكر الله تطمئن القلوب». (1)
بدون خدا، زندگي رنجي است بي پايان ، « وَ مَنْ أعْرَضَ عَنْ ذِكْري فَإِنَّ لَهُ مَعيشَه ضَنْكاًً». (2)
«كساني كه به خدا ايمان آورده و ايمان خود را به ظلم نيالودهاند ، داراي ايمني و مصونيتند و آنان هدايت يافتگان واقعي هستند» (3)
بنيامين راش، پدر روانپزشكي آمريكا ميگويد: « دين آن قدر براي پرورش و سلامت روح آدمي اهميت دارد كه هوا براي تنفس». (4)
يونگ، روانكاو ميگويد: «در مورد بيماران روحي كه از 35 سال به بالا داشتند ، حتي يك نفر يافت نميشود كه مشكل رواني او در آخرين مرحله تحليل، به ايمان مذهبي مربوط نگردد و بهتر است بگوييم كه هر فرد از آنان، به علت فقدان آن چه كه دين به اشخاص ميدهد ، بيمار شدهاند و هيچ كس از آن ها كه نظر ديني و مذهبي خويش را باز نيافتند ، واقعاً درمان نشدهاند». (5)
امام علي عليه السلام ميفرمايد: « تقوا، داروي بيماري دلهاي شما و شفاي مرض بدنهاي شماست». (6)
امام كاظم عليه السلام ميفرمايد: « لقمان به پسرش گفت: دنيا ، درياي ژرفي است كه افراد بسياري در آن غرق شدهاند و تقوا و پرهيزكاري، كشتي توست. آن كشتياي كه آكنده از ايمان باشد ، بادبانهاي آن، توكل به خدا و پاسدارش، عقل و ناخدايش، علم و فرمان آن، بردباري و تحمل است». (7)
زندگي، قانون دارد. خوشبختي، با فهم و رعايت قانون زندگي و سيهروزي، با ناديده انگاشتن قانون زندگي، حاصل ميشود.
موفقيتها به بخت و اقبال وابسته نيست، بلكه زندگي پاك را با احترام به قوانين، ميتوان در آغوش کشيد.
جوانان، دانشجويان و استادان بزرگوار، بايد بدانند كه دنياي بيخداي امروز، براي کسب موفقيت کامل و آرامش واقعي، حرف زيادي ندارد و طي دو يا سه قرن گذشته ، برخي از دانشمندان تربيتي و روانشناسان غربي توانستهاند به برخي از قوانين آن – به گونهاي ناقص – پي ببرند اما (قرآن و عترت)، ???? سال قبل، آن هم با رعايت همه عرصههاي زندگي و باور به سراي ابدي، دقيقترين قواعد را براي درك يك زندگي پاك، بيان كردند ، « من عمل صالحاً من ذكر و أنثي فهو مؤمن فلنحيينه حياه طيبه». (8)
اينك براي اين كه دچار « روابط و دوستيهاي ويرانگر» نشويم ، چند قاعده را به اختصار بيان ميكنيم که در اين مقاله به اولبن مورد که تقويت اراده است مي پردازيم :
1 - تقويت اراده در انجام برنامهها
شخص با اراده كسي است كه وقتي درباره ي كاري، به خوبي تأمل كرد و آن را نافع دانست، تصميم به انجام آن ميگيرد و با فعاليت و ثبات قدم، آن را به اجرا در ميآورد (9) و در مقابل، فرد سست اراده ، با كمترين مشكلي، از انجام دادن كار، دلسرد شده ، دست از تلاش برميدارد.
شخص با اراده، كسي است كه داراي هدفي معقول است و تا موقعي كه به آن نرسيده، از تعقيب آن باز نميايستد و مشكلات و موانع رواني يا مادي، به اراده و عزم او لطمه نميزند و از پيشرفتش، جلوگيري نميكند.
كسي كه ارادهاي قوي دارد ، آن چه را خواسته است، با كوشش و ثبات قدم، به دست ميآورد. شخص با اراده، كسي است كه داراي هدفي معقول است و تا موقعي كه به آن نرسيده، از تعقيب آن باز نميايستد و مشكلات و موانع رواني يا مادي، به اراده و عزم او لطمه نميزند و از پيشرفتش، جلوگيري نميكند.
راهكارهاي تقويت اراده
الف) تعيين هدف يا اهداف
انسان بايد ابتدا هدف و يا اهداف خود را در زندگي و يا كاري كه ميخواهد انجام دهد ، به طور دقيق و مشخص، ترسيم كند. طبيعي است كه اين هدف، بايد شفاف، معقول، قابل دستيابي، بدون افراط و تفريط ، مطابق توان و استعداد خود و واقعبينانه باشد نه بلندپروازانه و خارج از تواناييهاي شخص. در غير اين صورت، وقتي با مشكلات و موانع سختي روبهرو شود ، نااميد و دلسرد شده ، از ادامه كار، منصرف ميشود و خود را ناتوان و بياراده ميبينيد.
ب) شناخت تواناييها و استعدادها
همه ما در وجود خود ، از استعدادهايي برخورداريم . كافي است اين نيروها را بشناسيم و براي رسيدن به هدف، آنها را به كار گيريم.
ج) برنامهريزي
بايد براي تمام كارها و فعاليتهاي شبانهروزي، برنامهاي مدون و منظّم داشته باشيد .بدين منظور از جدولي استفاده كنيد كه در ستون افقي آن، ساعات شبانهروز و در ستون عمودي، ايام هفته را يادداشت و تمام كارهاي روزانه – خواب، استراحت، ورزش، مطالعه - را در آن درج كنيد و هر فعاليتي را در زمان خاص خود ، در جدول بنويسيد و هيچ زماني را بدون كار ، خالي نگذاريد. هر روز صبح با نگاهي به آن برنامه ، به اجراي دقيق آن بپردازيد و شبها، قبل از خواب، آن را محاسبه و ارزيابي كنيد. شايسته است همچون يك محاسبهگر جدي و قاطع ، فعاليتهاي روزانه و ميزان موفقيت خود در انجام دادن آن ها را بررسي كنيد و در صورت موفقيت، خود را تشويق و در صورت تخلّف و سهلانگاري در اجرا، خود را تنبيه كنيد.
آجرهاي بناي هستيمان را، طرز تفكرمان ميسازد و اگر بخواهيم در دنيايمان اتفاق زيبايي بيفتد ، گام اول ، تغيير در نگاه و بينش ماست.
د) اصل تلقين يا خودگوييهاي مثبت
گفتن، باور داشتن است. وقتي ميگوييم من آدم شكست خوردهاي هستم، بياستعدادم و عوض شدني نيستم، در واقع، حكم محكوميت خود را صادر ميكنيم. روانشناسي شناخت، به ما چنين ميگويد: دستور دادن، فرايند شدن است و ما را دستورات ميسازند. ما همواره با خودمان حرف ميزنيم و هفتاد درصد (70%) وقتمان با گفتوگو سپري ميشود حتي زمان خواب و ما همان ميشويم كه با خود حرف ميزنيم. سعي كنيد دستورات خوبي به خودتان بدهيد. شما با خودتان چه ميگوييد؟ فرهنگ ذهن و زبان شما، مثبت است و نيروزا و يا منفي است و نيروبر؟
آجرهاي بناي هستيمان را، طرز تفكرمان ميسازد و اگر بخواهيم در دنيايمان اتفاق زيبايي بيفتد ، گام اول ، تغيير در نگاه و بينش ماست. با تغيير نگاه ، ايدهآلها و اهداف زندگيمان به درستي شكل ميگيرند و آن گاه گام دوم، يعني تلاش مستمر و انتخابهاي عالي و فرداساز، در دنياي ما رخ خواهد داد . «إن الله لا يغير ما بقوم حتي يغيروا ما بأنفسهم».
نگرشها و انديشههاي ما، مهمترين عامل تغيير به شمار ميآيند. نود درصد (90%) تغييرات خوب و بد زندگيمان، به نوع نگرش ما به رخدادهاي زندگي بستگي دارد و ده درصد (10%) آن به وقايع بيروني وابسته است.
اديسون ميگويد: « مشكل افرادي كه شكست خوردهاند و دست از تلاش برداشتند ، اين بود كه نميدانستند كه در يك قدمي پيروزياند » و ميگفت: راز توفيقم اين بود كه هرگاه براي باز كردن دري تلاش ميكردم و باز نميشد ، بارها و بارها تلاش ميكردم و با خود ميگفتم: حتماً اين كليد ، درب را در صدمين بار، باز خواهد كرد.
ه) تدريجي بودن تقويت اراده
براي به دست آوردن ارادهاي قوي و محكم، بايد به تدريجي بودن آن و نياز آن به تمرين، توجه داشت. گمان نكنيد ميتوانيد به طور دفعي و بدون تلاشي درخور، به آن دست يابيد. بنابراين، به راهكارهاي عملي زير توجه كرده، به آنها پايبند باشيد:
- هر روز صبح حداقل بيست دقيقه ، به طور مرتب و در ساعتي معين ، ورزش كنيد.
- صبحگاهان، هر زمان كه بيدار شديد ، بيدرنگ برخيزيد و از رختخواب بيرون رويد ، حتي اگر خوابآلودگي مزاحمتان است، از اتاق بيرون رويد و قدري نرمش كنيد تا خوابآلودگي از بين برود.
- در صورت امكان، چند دقيقه قبل از اذان صبح از خواب بيدار شده، نماز شب بخوانيد و اگر در آن وقت بيدار نشديد ، قضاي آن را به جا آوريد.
- مقيد باشيد هر روز تعداد آيات معيني از قرآن را تلاوت كنيد (حداقل 30 تا 50 آيه) و در صورت تمايل، در هفتههاي بعد، بر ميزان آن بيفزاييد.
- ترك گناه و مخالفت با هواهاي نفساني، نقش بسيار مؤثري در تقويت اراده و نهادينه كردن آن در درون انسان دارد.
- هرگز در كارها، نااميد نشويد و با حالتي تهاجمي، براي پيگيري و به انجام رساندن كارهاي ناقص و ناموفق، تلاش كنيد.
- كارهايي را كه به عهده ميگيريد، ناتمام رها نكنيد و آن ها را به نحو احسن و تا رسيدن به نتيجه مطلوب، ادامه دهيد و از پراكنده كاري و آشفتگي در كارها كه موجب به هم ريختگي نظام فكري ميشود ، بپرهيزيد و به فعاليتهاي خود ، تمركز و انسجام ببخشيد.
- همواره بر خداوند ، توكل كرده و در همه امور، از او استمداد جوييد. (10)
ادامه دارد...
پينوشت:
1. رعد، آيه 28.
2. طه، آيه 124.
3. انعام، آيه 82.
4. مجله پيوند، ش 257، ص 34.
5. موسوي لاري، رسالت اخلاق در تكامل انسان، ص 170.
6. نهج البلاغه، خ 198.
7. كليني، اصول كافي، 1، 19.
8. نحل، آيه 97.
9. نيروي اراده نيرويي باطني براي اتخاذ تصميمات، اقدام به كار، اداره و انجام اهداف و وظـايـف است.
10. محمدرضا احمدي، پرسشها و پاسخها، دفتر هفتم .
منبع : بر گرفته از نشريه ي پرسمان
یادگیری زبان
نکته هاي طلايي در يادگيري مکالمه زبان انگليسي
گروه دانشگاه-يادگيري مکالمه زبان انگليسي به شکل مطلوب، آرزوي هرفردي است. چه آنها که انگيزه خاصي براي استفاده از اين توانايي دارند، مثل سفر به خارج، ادامه تحصيل يا استخدام در يک موسسه خارجي ويا صرفا از روي علاقه و ايجاد ارتباط با جامعه جهاني.همگان بر اين اعتقاد هستند که آموزش هاي زبان در مدارس و دانشگاه هاي ايران کمکي به مکالمه نمي کند و اطلاعات مربوطه صرفا در محدوده گرامر يا ترجمه متون خلاصه مي شود.برخي از خانواده هاي ايراني هم چون به سختي يادگيري زبان در بزرگسالي واقف هستند، فرزندان خود را از همان سال هاي ابتدايي در کلاس هاي ويژه ثبت نام مي کنند.اما بزرگسالان که فرصت شرکت در کلاس را داشته باشند، هميشه به دنبال يک مرکز معتبر هستند و شايد چندين آموزشگاه را تجربه کرده باشند. اما چون صرفا در کلاس حضور به هم مي رسانند و وقتي براي تمرين هاي هفتگي و مطالعه قبل از کلاس نمي گذارند، عملا به جايي نمي رسند.برخي نيز که کار و شغل روزمره اجازه حضور در کلاس را نمي دهد، با خريد انواع کتاب ها و نوارها، تصميم مي گيرند که در منزل يا خودرو، شخصا اقدام به يادگيري کنند که چون اجبار و ضرب العجلي برايشان نيست، به مرور از خير اين شيوه مي گذرند و مجموعه اي از کتاب و سي دي و نوار روي دستشان مي ماند.آنچه که در اين مطلب قصد بيان آن را داريم اشاره به نکته هاي کليدي و طلايي در يادگيري مکالمه زبان است که بر اساس تجربه هاي مختلف بدست آمده است.
سه شرط اصلي براي يادگيري مکالمه زبان:
- انگيزه: تصميم خود را بگيريد! به چه منظوري مي خواهيد زبان ياد بگيريد؟ اگر مصمم هستيد، آغاز کنيد وگرنه وقتتان را تلف خواهيد کرد!
- وقت و انرژي: يادگيري زبان يک کار ممتد و وقت گير است و نبايد بين بخش هاي مختلف آن فاصله انداخت، پس دقيقا مشخص کنيد در طول هفته چه زمانهايي را براي يادگيري مکالمه اختصاص مي دهيد.
- محيط مناسب: هنگام يادگيري زبان بايد فضاي مناسب و ساکتي رو در نظر داشته باشيد تا از تمرکز لازم برخوردار شويد.روي مکان هاي شلوغ يا ماشين و غيره زياد حساب نکنيد.
شنوايي مهمترين و بهترين روش
مهمترين و مفيدترين روش يادگيري مکالمه، شنوايي است. هر چه از روش شنوايي بيشتر استفاده کنيد سرعت يادگيريتان بيشتر مي شود. حال چگونه بايد نوار ها را گوش کنيم:- به هيچوجه قبل از آنکه براي چند بار نوار درس مورد نظر را گوش نکرده ايد، سراغ خواندن متن آن نرويد. چون اگر ابتدا متن درس را بخوانيد، ممکن است برخي کلمات را غلط تلفظ کنيد و اين اشتباه دائم با شما خواهد ماند. پس اول نوار را گوش کنيد، بعد متن را بخوانيد.هر درس را حتي تا 100 بارهم بايد گوش کنيم! بله تعجب نکنيد، اگر مايل هستيد اعتماد به نفس لازم در مکالمه را بدست بياوريد، هر درس را آنقدر گوش مي دهيد تا حفظ شويد. مي توان گفت کليدي ترين موضوع در مکالمه همين باشد. شما بايد متن درس ها را حفظ کنيد. بعد با خاموش کردن نوار سعي کنيد مثل گوينده آن متن را تکرار کنيد. بزرگترين لذت شما زماني است که يک پاراگراف طولاني را از بر بگوييد!فقط با استفاده از هدفون نوار گوش کنيم. به دو دليل،اول ينکه توانمنديهاي يادگيري انسان به نسبت 60 و 40 درصد بين بينايي و شنوايي تقسيم مي شود. اگر بخواهيم توان بينايي ما به کمک شنوائيمان بيايد، بايد چشمهايمان را ببنديم،( تصور کنيد در جايي نشسته و با کسي صحبت مي کنيد، همکارتان به شما نزديک مي شود و در گوش شما مطلبي را توضيح مي دهد.. در آن لحظه که داريد به مطلب او گوش مي کنيد، به کجا نگاه مي کنيد؟ با اينکه چشمانتان باز است، اما در واقع به هيچ جا نگاه نمي کنيد چون تمام هوش و حواس شما به فهميدن حرف هاي او معطوف است!) هدفون نيز نوعي پچ پچ در گوش شماست که باعث مي شود توجه شما به طور کامل به گفتار نوار و گوينده جلب شود.دوم اينکه صدايي که از هدفون در مي آيد به دليل نزديکي به پرده گوش انسان، براي مدتها در محدوده ورودي گوش باقي مي ماند و در يک حرکت رفت و برگشت مرتب تکرار مي شود و شما سود بيشتري از آن مي بريد!اگر سي دي تصويري هم مي بينيد بايد همانند سينما فضا را تاريک کنيد تا هيچ چيز ديگري توجه شما را به هم نزند.در مرحله بعد وقتي با خواندن متن به طور کامل با بحث آشنا شديم، بايد صداي خود را ضبط کنيم. يک نوار خالي آماده کنيد و هر متني را که حفظ کرديد، بدون نگاه کردن به کتاب، در آن ضبط کنيد. البته در ابتدا اين کار سخت خواهد بود اما اگر بخشي را فراموش کرديد، به جاي مراجعه به کتاب، مجددا آن بخش را گوش کنيد. بعد دوباره صداي خود را ضبط کنيد. تازه وقتي به صداي خود گوش کرديد خواهيد فهميد چقدر در لهجه و تلفظ کلمات پيشرفت کرده ايد..! فراموش نکنيد براي رسيدن به لهجه مناسب، شما بايد همانند يک مقلد صدا يا يک بازيگر تئاتر، نحوه گويش گوينده را تقليد کنيد. حتي اگر طرف يک پيرزن يا بچه باشد مثل او حرف بزنيد. توجه داشته باشيد، اگر سعي کنيد دقيقا مثل نوار حرف بزنيد، کلمات بيشتري به خاطرتان مي آيد، چون شما دقيقا هماني را مي گوييد که شنيده ايد!!، اما اگر با لهجه خودتان حرف بزنيد، ديگر شنيده هاي شما دردي را دوا نمي کند، چون ذهن شما، آنها را چيز ديگري فرض مي کند.بهترين تمرين گفتار، در مقابل آينه است. در اين روش اعتماد به نفس خود را نيز تقويت مي کنيد.نکته قابل توجه اين که کساني که مرتب به شما توصيه مي کنند، زياد نوار يا راديو گوش دهيد يا فيلم زبان اصلي ببينيد، درست مي گويند، اما اينکار به گفتار شما کمکي نمي کند بلکه تنها فايده اش، آشنايي گوش شما با فرکانس هاس ويژه مکالمه زبان است. حتي اگر معني کلمات را نفهميد، باز هم گوش کنيد.. بعدا که با معاني آشنا شديد، ذهن شما همانند پازل اين کلمات را کنار هم قرار مي دهد و برداشت لازم را از گفتار به عمل مي آورد. تمرين، گرامر، ديکته، حفظ لغت و جمله سازي،همه اين موارد را فراموش کنيد.در مراحل اوليه يادگيري مکالمه، اجبار نداشته باشيد که تمرين حل کنيد، ديکته بنويسيد، گرامر کار کنيد.فقط گوش کنيد، حفظ کنيد و صداي خود را ضبط کنيد.. تا آنجا پيش رويد که از لهجه و سرعت گفتار خود راضي شويد.پرداختن به بحث گرامري، شما را از هدفتان دور مي کند.شما در حين حفظ مطلب، به طور ناخودآگاه گرامر را هم رعايت مي کنيد و اين روش ماندگار تر است تا اينکه با هدف قبلي بخواهيد نکته هاي گرامري را در جملات خود بکار ببريد.به دنبال يادگيري يا حفظ لغات هم نباشيد. با ديکشنري خداحافظي کنيد.! شما فقط جملات يا عبارت ها را ياد مي گيريد نه کلمات. هزاران هزار کلمه هم که بلد باشيد اگر نتوانيد در جمله بکار ببريد، به چه دردتان مي خورد؟ به ياد داشته باشيد ما نبايد خودمان جمله بسازيم بلکه جملات آماده را حفظ مي کنيم.فراموش نکنيد، شما فقط و فقط جملاتي را مي توانيد در گفتار خود بکار ببريد که قبلا عين آن را خوانده يا شنيده باشيد! در غير اينصورت مثل يک دانش آموز با ادب، بگوييد هنوز نخونديم آقا...! اگر تلاش کنيد که يک جمله جديد بسازيد يعني به طور کلي عکس روش مورد نظر ما عمل مي کنيد. آيا وقتي شما فارسي حرف مي زنيد جمله سازي مي کنيد؟ قطعا جواب منفي است براي اينکه جملاتي که مي خواهيد بگوييد قبلا بارها خوانده ايد يا بگوشتان آشناست.خيالتان راحت باشد، آنقدر جمله هاي متعدد حفظ خواهيد کرد که نياز به جمله سازي پيدا نمي کنيد.مکالمه زبان را وارد زندگي خود کنيديکي از اشتباهات بزرگ شيوه تدريس زبان در مدارس ما، تفاوت آن با نحوه حرف زدن يک نوزاد است. وقتي فرزند شما متولد مي شود اولين کلماتي که با آنها آشنا مي شود، بعد از بابا و ماما، افعال امر هستند، مثل بيا، بشين، دست نزن، جيزه!، دهنتو باز کن، بگو ماما، بخند و....اما ما در مدارس با جملات کامل خبري شروع مي کنيم teacher a is He!، stubent a am Iاين موضوع را مي توان بزرگترين نقص نظام آموزش زبان انگليسي در مدارس دانست. تحصيلکردگان دانشگاهي ما هنوز نمي توانند فرق بين get، take و put را بخوبي درک کنند، چون تنها با کاربرد امري اين افعال جايگاه واقعي آنها مشخص مي شود.
چند پيشنهاد:
چند شب پشت سر هم در حاليکه اعضاي خانواده شما متوجه نيستند، ضبط صوت خود را روشن کنيد تا مکالمات عادي افراد داخل منزل( مثلا حين صرف شام) ضبط شود.در مرحله بعد تمام جملات رد و بدل شده بين اعضاي خانواده را از روي نوار در دفتر خود بنويسيد. چون چند شب پشت سر هم ضبط کرده ايد، خواهيد ديد که برخي جمله ها تکراري است، انها را حذف کنيد.- به کمک استاد خود يا يک کسي که زبان خوبي دارد، اين جملات را تر جمه کنيد.- جملات را حفظ کنيدهمين...الان شما قادر هستيد با همين جملاتي که حفظ کرديد در منزل انگليسي حرف بزنيد!!! چون گفتار هاي خانوادگي و روزمره ما بسيار محدود و اکثرا تکراري هستند.
از اين شاخه به آن شاخه نپريد، روش هاي گوناگون را امتحان نکنيد، انواع نوارها و کتابها را نخريد.. تنها يک مجموعه کتاب و نوار را تهيه و با همان ها شروع کنيد. برخي يادداشت ها و تذکر هاي ي روزمره خود را انگليسي بنويسيد...تذکرات به خودتان...دوستان يا اعضاي خانواده..قوانين منزل يا محل کار..جملات کوچکي هستند ولي هميشه يادتان مي ماند. ترجمه متون را از طريق يادگيري مکالمه انجام دهيد...مکالمه شما که پيشرفت کند خود بخود در ترجمه هم موفق مي شويد.نکته آخر: در جاي جاي محل کار و منزل خود جملات مهم را بنويسيد و نصب کنيد تا هر روز در مقابل چشمانتان باشد جمله..نه لغت!!!
گروه دانشگاه-يادگيري مکالمه زبان انگليسي به شکل مطلوب، آرزوي هرفردي است. چه آنها که انگيزه خاصي براي استفاده از اين توانايي دارند، مثل سفر به خارج، ادامه تحصيل يا استخدام در يک موسسه خارجي ويا صرفا از روي علاقه و ايجاد ارتباط با جامعه جهاني.همگان بر اين اعتقاد هستند که آموزش هاي زبان در مدارس و دانشگاه هاي ايران کمکي به مکالمه نمي کند و اطلاعات مربوطه صرفا در محدوده گرامر يا ترجمه متون خلاصه مي شود.برخي از خانواده هاي ايراني هم چون به سختي يادگيري زبان در بزرگسالي واقف هستند، فرزندان خود را از همان سال هاي ابتدايي در کلاس هاي ويژه ثبت نام مي کنند.اما بزرگسالان که فرصت شرکت در کلاس را داشته باشند، هميشه به دنبال يک مرکز معتبر هستند و شايد چندين آموزشگاه را تجربه کرده باشند. اما چون صرفا در کلاس حضور به هم مي رسانند و وقتي براي تمرين هاي هفتگي و مطالعه قبل از کلاس نمي گذارند، عملا به جايي نمي رسند.برخي نيز که کار و شغل روزمره اجازه حضور در کلاس را نمي دهد، با خريد انواع کتاب ها و نوارها، تصميم مي گيرند که در منزل يا خودرو، شخصا اقدام به يادگيري کنند که چون اجبار و ضرب العجلي برايشان نيست، به مرور از خير اين شيوه مي گذرند و مجموعه اي از کتاب و سي دي و نوار روي دستشان مي ماند.آنچه که در اين مطلب قصد بيان آن را داريم اشاره به نکته هاي کليدي و طلايي در يادگيري مکالمه زبان است که بر اساس تجربه هاي مختلف بدست آمده است.
سه شرط اصلي براي يادگيري مکالمه زبان:
- انگيزه: تصميم خود را بگيريد! به چه منظوري مي خواهيد زبان ياد بگيريد؟ اگر مصمم هستيد، آغاز کنيد وگرنه وقتتان را تلف خواهيد کرد!
- وقت و انرژي: يادگيري زبان يک کار ممتد و وقت گير است و نبايد بين بخش هاي مختلف آن فاصله انداخت، پس دقيقا مشخص کنيد در طول هفته چه زمانهايي را براي يادگيري مکالمه اختصاص مي دهيد.
- محيط مناسب: هنگام يادگيري زبان بايد فضاي مناسب و ساکتي رو در نظر داشته باشيد تا از تمرکز لازم برخوردار شويد.روي مکان هاي شلوغ يا ماشين و غيره زياد حساب نکنيد.
شنوايي مهمترين و بهترين روش
مهمترين و مفيدترين روش يادگيري مکالمه، شنوايي است. هر چه از روش شنوايي بيشتر استفاده کنيد سرعت يادگيريتان بيشتر مي شود. حال چگونه بايد نوار ها را گوش کنيم:- به هيچوجه قبل از آنکه براي چند بار نوار درس مورد نظر را گوش نکرده ايد، سراغ خواندن متن آن نرويد. چون اگر ابتدا متن درس را بخوانيد، ممکن است برخي کلمات را غلط تلفظ کنيد و اين اشتباه دائم با شما خواهد ماند. پس اول نوار را گوش کنيد، بعد متن را بخوانيد.هر درس را حتي تا 100 بارهم بايد گوش کنيم! بله تعجب نکنيد، اگر مايل هستيد اعتماد به نفس لازم در مکالمه را بدست بياوريد، هر درس را آنقدر گوش مي دهيد تا حفظ شويد. مي توان گفت کليدي ترين موضوع در مکالمه همين باشد. شما بايد متن درس ها را حفظ کنيد. بعد با خاموش کردن نوار سعي کنيد مثل گوينده آن متن را تکرار کنيد. بزرگترين لذت شما زماني است که يک پاراگراف طولاني را از بر بگوييد!فقط با استفاده از هدفون نوار گوش کنيم. به دو دليل،اول ينکه توانمنديهاي يادگيري انسان به نسبت 60 و 40 درصد بين بينايي و شنوايي تقسيم مي شود. اگر بخواهيم توان بينايي ما به کمک شنوائيمان بيايد، بايد چشمهايمان را ببنديم،( تصور کنيد در جايي نشسته و با کسي صحبت مي کنيد، همکارتان به شما نزديک مي شود و در گوش شما مطلبي را توضيح مي دهد.. در آن لحظه که داريد به مطلب او گوش مي کنيد، به کجا نگاه مي کنيد؟ با اينکه چشمانتان باز است، اما در واقع به هيچ جا نگاه نمي کنيد چون تمام هوش و حواس شما به فهميدن حرف هاي او معطوف است!) هدفون نيز نوعي پچ پچ در گوش شماست که باعث مي شود توجه شما به طور کامل به گفتار نوار و گوينده جلب شود.دوم اينکه صدايي که از هدفون در مي آيد به دليل نزديکي به پرده گوش انسان، براي مدتها در محدوده ورودي گوش باقي مي ماند و در يک حرکت رفت و برگشت مرتب تکرار مي شود و شما سود بيشتري از آن مي بريد!اگر سي دي تصويري هم مي بينيد بايد همانند سينما فضا را تاريک کنيد تا هيچ چيز ديگري توجه شما را به هم نزند.در مرحله بعد وقتي با خواندن متن به طور کامل با بحث آشنا شديم، بايد صداي خود را ضبط کنيم. يک نوار خالي آماده کنيد و هر متني را که حفظ کرديد، بدون نگاه کردن به کتاب، در آن ضبط کنيد. البته در ابتدا اين کار سخت خواهد بود اما اگر بخشي را فراموش کرديد، به جاي مراجعه به کتاب، مجددا آن بخش را گوش کنيد. بعد دوباره صداي خود را ضبط کنيد. تازه وقتي به صداي خود گوش کرديد خواهيد فهميد چقدر در لهجه و تلفظ کلمات پيشرفت کرده ايد..! فراموش نکنيد براي رسيدن به لهجه مناسب، شما بايد همانند يک مقلد صدا يا يک بازيگر تئاتر، نحوه گويش گوينده را تقليد کنيد. حتي اگر طرف يک پيرزن يا بچه باشد مثل او حرف بزنيد. توجه داشته باشيد، اگر سعي کنيد دقيقا مثل نوار حرف بزنيد، کلمات بيشتري به خاطرتان مي آيد، چون شما دقيقا هماني را مي گوييد که شنيده ايد!!، اما اگر با لهجه خودتان حرف بزنيد، ديگر شنيده هاي شما دردي را دوا نمي کند، چون ذهن شما، آنها را چيز ديگري فرض مي کند.بهترين تمرين گفتار، در مقابل آينه است. در اين روش اعتماد به نفس خود را نيز تقويت مي کنيد.نکته قابل توجه اين که کساني که مرتب به شما توصيه مي کنند، زياد نوار يا راديو گوش دهيد يا فيلم زبان اصلي ببينيد، درست مي گويند، اما اينکار به گفتار شما کمکي نمي کند بلکه تنها فايده اش، آشنايي گوش شما با فرکانس هاس ويژه مکالمه زبان است. حتي اگر معني کلمات را نفهميد، باز هم گوش کنيد.. بعدا که با معاني آشنا شديد، ذهن شما همانند پازل اين کلمات را کنار هم قرار مي دهد و برداشت لازم را از گفتار به عمل مي آورد. تمرين، گرامر، ديکته، حفظ لغت و جمله سازي،همه اين موارد را فراموش کنيد.در مراحل اوليه يادگيري مکالمه، اجبار نداشته باشيد که تمرين حل کنيد، ديکته بنويسيد، گرامر کار کنيد.فقط گوش کنيد، حفظ کنيد و صداي خود را ضبط کنيد.. تا آنجا پيش رويد که از لهجه و سرعت گفتار خود راضي شويد.پرداختن به بحث گرامري، شما را از هدفتان دور مي کند.شما در حين حفظ مطلب، به طور ناخودآگاه گرامر را هم رعايت مي کنيد و اين روش ماندگار تر است تا اينکه با هدف قبلي بخواهيد نکته هاي گرامري را در جملات خود بکار ببريد.به دنبال يادگيري يا حفظ لغات هم نباشيد. با ديکشنري خداحافظي کنيد.! شما فقط جملات يا عبارت ها را ياد مي گيريد نه کلمات. هزاران هزار کلمه هم که بلد باشيد اگر نتوانيد در جمله بکار ببريد، به چه دردتان مي خورد؟ به ياد داشته باشيد ما نبايد خودمان جمله بسازيم بلکه جملات آماده را حفظ مي کنيم.فراموش نکنيد، شما فقط و فقط جملاتي را مي توانيد در گفتار خود بکار ببريد که قبلا عين آن را خوانده يا شنيده باشيد! در غير اينصورت مثل يک دانش آموز با ادب، بگوييد هنوز نخونديم آقا...! اگر تلاش کنيد که يک جمله جديد بسازيد يعني به طور کلي عکس روش مورد نظر ما عمل مي کنيد. آيا وقتي شما فارسي حرف مي زنيد جمله سازي مي کنيد؟ قطعا جواب منفي است براي اينکه جملاتي که مي خواهيد بگوييد قبلا بارها خوانده ايد يا بگوشتان آشناست.خيالتان راحت باشد، آنقدر جمله هاي متعدد حفظ خواهيد کرد که نياز به جمله سازي پيدا نمي کنيد.مکالمه زبان را وارد زندگي خود کنيديکي از اشتباهات بزرگ شيوه تدريس زبان در مدارس ما، تفاوت آن با نحوه حرف زدن يک نوزاد است. وقتي فرزند شما متولد مي شود اولين کلماتي که با آنها آشنا مي شود، بعد از بابا و ماما، افعال امر هستند، مثل بيا، بشين، دست نزن، جيزه!، دهنتو باز کن، بگو ماما، بخند و....اما ما در مدارس با جملات کامل خبري شروع مي کنيم teacher a is He!، stubent a am Iاين موضوع را مي توان بزرگترين نقص نظام آموزش زبان انگليسي در مدارس دانست. تحصيلکردگان دانشگاهي ما هنوز نمي توانند فرق بين get، take و put را بخوبي درک کنند، چون تنها با کاربرد امري اين افعال جايگاه واقعي آنها مشخص مي شود.
چند پيشنهاد:
چند شب پشت سر هم در حاليکه اعضاي خانواده شما متوجه نيستند، ضبط صوت خود را روشن کنيد تا مکالمات عادي افراد داخل منزل( مثلا حين صرف شام) ضبط شود.در مرحله بعد تمام جملات رد و بدل شده بين اعضاي خانواده را از روي نوار در دفتر خود بنويسيد. چون چند شب پشت سر هم ضبط کرده ايد، خواهيد ديد که برخي جمله ها تکراري است، انها را حذف کنيد.- به کمک استاد خود يا يک کسي که زبان خوبي دارد، اين جملات را تر جمه کنيد.- جملات را حفظ کنيدهمين...الان شما قادر هستيد با همين جملاتي که حفظ کرديد در منزل انگليسي حرف بزنيد!!! چون گفتار هاي خانوادگي و روزمره ما بسيار محدود و اکثرا تکراري هستند.
از اين شاخه به آن شاخه نپريد، روش هاي گوناگون را امتحان نکنيد، انواع نوارها و کتابها را نخريد.. تنها يک مجموعه کتاب و نوار را تهيه و با همان ها شروع کنيد. برخي يادداشت ها و تذکر هاي ي روزمره خود را انگليسي بنويسيد...تذکرات به خودتان...دوستان يا اعضاي خانواده..قوانين منزل يا محل کار..جملات کوچکي هستند ولي هميشه يادتان مي ماند. ترجمه متون را از طريق يادگيري مکالمه انجام دهيد...مکالمه شما که پيشرفت کند خود بخود در ترجمه هم موفق مي شويد.نکته آخر: در جاي جاي محل کار و منزل خود جملات مهم را بنويسيد و نصب کنيد تا هر روز در مقابل چشمانتان باشد جمله..نه لغت!!!
اشتراک در:
پستها (Atom)